این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۴۴
گاوی است در آسمان و نامش پروین | یک گاو دگر نهفته در زیر زمین | |||||
چشم خِرَدَت باز کن از روی یقین | زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین |
۱۴۵
گر بر فلکم دست بُدی چون یزدان | برداشتمی من این فلک را ز میان | |||||
وز نو فلکی دگر چنان ساختمی | کازاده بکام دل رسیدی آسان |
۱۴۶
مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان | میخواه مروّق بطراز آمدگان | |||||
رفتند یکان یکان فراز آمدگان | کس می ندهد نشان ز بازآمدگان |
۱۴۷
می خوردن و گِردِ نیکوان گردیدن | به زانکه بزرق زاهدی ورزیدن | |||||
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود | پس روی بهشت کس نخواهد دیدن |
۱۰۷