برگه:Quran-Elmi.pdf/۶۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
ص ۳۰
جزو ۳
سوره بقره

ایشان ظلم کنندگانند (۲۵۵) خدا نیست سوای او که زنده و پاینده است نمیگیرد او را پبنگی و نمیگیرد او را خواب از برای اوست هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است کیست آن کسیکه شفاعت بکند نزد پروردگار مگر باذن خودش میداند هر چه را که پیش روی مردم است و هر چه را که پشت سر آنهاست و احاطه نمیکند بچیزی از علم خدا یعنی بهیچ چیزی از علم خدا نمیتوان اطلاع یافت مگر بآنچه خودش بخواهد فرا گرفته است کرسی او آسمانها و زمین را و زحمت نمیدهد خدا را نگاهداری آسمان و زمین و اوست افراشته و بلند مقام‌تر از حدود و بزرگوار است (۲۵۶) نیست اکراهی در دین بتحقیق آشکار شد راست روی از گمراهی پس هر که کافر شود بطاغوت و ایمان بیاورد بخدا پس بتحقیق چنک در زده است ببند محکمی که نباشد پاره شدن از برای آن بند و خدا شنوا و دانا است (۲۵۷) خدا دوست آنکسانیست که ایمان آوردند بیرون میآورد مؤمنین را از تاریکیها بسوی روشنی و آنکسانیکه کافر شدند دوستان آنها طاغوت است یعنی دوست آنها بت است بیرون میآورند ایشانرا از نور بسوی تاریکیها ایشانند یاران آتش و ایشان در آن آتش همیشه هستند و جاویدانند (۲۵۸) آیا نظر نمیکنی بسوی آنکسیکه محاجه کرد با ابراهیم دربارهٔ وحدانیت خدا بواسطهٔ سلطنتی که داد او را خدا وقتیکه گفت ابراهیم پروردگار من آنچنان کسیست که زنده میکند و میمیراند گفت پادشاه منهم زنده میکنم و میمیرانم گفت ابراهیم پس بتحقیق خدا میآورد خورشید را از مشرق پس بیاور تو شمس را از مغرب پس مبهوت شد آنکه کافر بود و خدا راه نمینماید طایفه ظلم کنندگانرا (۲۵۹) یا مثل آن کسیکه گذشت بقربهٔ یعنی عزیز گذشت از بیت المقدس و حال اینکه آن قریه خراب شده بود بر سقفهای آن یعنی عالیها سافلها شده بود که هیچ آثاری از آبادی در آن نبود گفت عزیز از کجا زنده میکند مخلوق این قریه را خدا بعد از مردن آنها پس میمیراند خدا عزیز را صد سال بعد از آن برانگیخت او را گفت خدا چقدر درنک کردی و براحت خوابیدی گفت عزیز درنک کردم یکروز یا بعضی از روز گفت خدا بلکه درنک کردی صد سال پس نگاه کن بطعام و شراب خودت که فاسد نشده است و بنگر بسوی خر خودت که چگونه گوشت او ریخته و استخوان او متفرق شده است و هر آینه میگردانیم ما تو را آیتی از برای مردم و بنگر بسوی استخوان‌های الاغ که چگونه بر هم می‌نهیم آنرا و بعد می‌پوشانیم آن استخوان‌ها را گوشت پس چون ظاهر و آشکار شد برای عزیز گفت می‌دانم که خدا بر هر چیز