این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
291
OMAR KHAYYAM
۴۳۲
بر رهگذرم هزار جا دام نهی | ||||||
گوئی کشمت اگر در او گام نهی | ||||||
یک ذرّه ز حکمِ تو جهان خالی نیست | ||||||
حکمِ تو کنی و عاصیم نام نهی |
۴۳۳
ای از حرمِ ذاتِ تو عقل آگه نی | ||||||
وز معصیت و طاعت ما مستغنی | ||||||
مستم ز گناه و از رجا هشیارم | ||||||
امّید برحمتِ تو دارم یعنی |
۴۳۴
این کارِ جهان اگر بتقلیدستی | ||||||
هر روز بجایِ خویشتن عیدستی | ||||||
هر کس بمرادِ خویش دستی بزدی | ||||||
گر زانکه نه این بیهُده تهدیدستی |
432. B. N. Allah is the Fá'il i hakíkí, the only real agent, according to the Sufi view. Hukmi tu kuní, "Thou givest thy order," Should we read hukmé?
433. L. N.
434. N. N. takes taklíd in the sense of "authority," but I think it alludes to Koran, xxix. 64. See Gulshan i Ráz, p. 50.