برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
—۵—

یا از زمین نروییده؟!.. یا سن و ملخ کشت را نابود گردانیده؟!.. آیا نه آنست که شما یک توده ناتوان و لگدمال می‌باشید و نمی‌توانید خواروبار خود را نگه دارید و بخورید؟!.. آیا این ناتوانی و لگدمالی از کجاست؟!.. نه از همین کتابهاست؟!.. نه از ندانستن معنی زندگانی و راه آنست؟!..

میگویند: «اکنون باید در اندیشه نان بود». میگویم: چه اندیشه خواهید کرد؟!.. بگویید ما نیز بدانیم. آیا جز ناله و فریاد و های‏هوی چکاری خواهید توانست؟!.. شما آن بیخردانی هستید که ناله و فریاد و هایهوی را چاره دردها میدانید و میخواهید ما نیز با شما همراه باشیم.

از این گذشته، اگر گرسنگیست پس چرا دیگران دست از کار خود بر نمیدارند؟!.. چرا پیاپی دیوان حافظ و سعدی بچاپ رسانیده بدست مردم میدهند؟!.. چرا در چنین هنگام تنگدستی دولت ۲۵۰٬۰۰۰ ریال برای چاپ رباعیات سراپا زهر خیام در بودجه میگزارد؟!.. پس چرا بدخواهان در کار خود آزاد باشند ولی ما که برهایی این توده بدبخت میکوشیم بنام گرسنگی و گرانی دست از کار برداریم؟!..

کسانی اگر نیک اندیشند، اینان مردانیند سست‌نهاد و بی‌پروا و راستی آنست که بدبختی توده را در نمی‌یابند و در جستجوی چاره‌ای نمی‌باشند. از بی دردی و پستی میخواهند چنین که هستند بسر برند و تکانی بخود ندهند. اینست خرسندی نمیدهند که ما نیز بکوشیم و این بهانه‌ها را میآورند.

ما دیدیم که دروغهایی نیز ساخته پراکنده میگردانند، و برای شورانیدن مردم عامی چنین میگویند: «اینها قرآن را آتش میزنند». این دروغ را امسال در تهران و مراغه و در اهواز پراکنده گردانیدند. از اهواز یکی بی‌دستینه نامه‌ای فرستاده چنین مینویسد: «دیدم جوانان بکتابخانه ریخته، قران و مفتاح‏ الجنان میخرند. پرسیدم برای چیست؟.. گفتند شب جشن کتاب‏سوزان ماست». این اندازه فهمِ یکمردیست که قرآن را با مفتاح‏‌الجنان در یکردیف میشمارد و چون میخواهد دروغ بسازد هر دو را بیکرشته می‌کشد. یکی نمیگوید: ای نافهم قرآن کجا و مفتاح‌الجنان کجا؟!.. قرآن کتاب آسمانی یک پیغمبر بزرگواریست و مفتاح‌الجنان ساخته یک آخوند مفتخوار می‌باشد. این دو را چگونه یکی