خواهد آمد دیگر چه سزد که او خود بکار پردازد؟!.. چه سزد که او کتاب و آیینی بیاورد و هنوز رواج نگرفته آن پیغمبر بیاید و به برانداختن آنها کوشد؟!..
این بدان میماند که پزشکی که میخواهد بر سر بیماری رود نوکری را از پیش میفرستد، و آن نوکر بخانه بیمار شتافته ولی بجای آنکه آمدن پزشک را مژده داده رسیدن او را ببوسد (؟؟؟) خود لاف پزشکی زده بکار درمان می پردازد و به بیمار داروهای تلخ خورانیده دستور حجامت و خونگرفتن و زماد انداختن میدهد. لیکن در آنمیان خود پزشک رسیده میگوید: «همه آن کارها بیهوده بوده همه را دور اندازید»، و خود چاره درمان را از سر میگیرد.
داستان باب و بهاء از اینگونه بود. زیرا باب برخاسته بدعوی مهدیگری آشوب در ایران راه انداخت و کتاب نوین و شریعت نوین پدید آورد، و در نتیجه آن خود گرفتار زندان گردید و پیروانش در هر کجا بکشتن و کشته شدن دچار آمدند، و با این آشوب و رنج ده و اندسال نگذشت که بهاءالله برخاسته همه آنرنجها را هدر گردانید، و خود کتاب و شریعتی که بیکبار جدا و ناسازگار میبود پدید آورد. این داستان یکسره از خرد بدور است، و این بسیار گستاخیست که کسی چنین کاری را بنام خدا شمارد.
اگر خوانندگان فراموش نکرده اند پایه ایراد ما این بود که چگونه در یکزمان دو شریعت اخشیج هم فرستاده شده؟! چون بهائیان میگویند، برخاستن یک برانگیخته و آوردن شریعت نوین برای آنست که چون قرنهایی گذرد درخواست زمان نیز دیگر گردد، و زعد شریعتی که در میان بوده با زمان سازگاری نتواند، از اینرو بیک شریعت نوینی نیاز افتد. ما گفتهٔ خودشان را گرفته پرسیدیم که در میان باب و بهاء بیش از سیزده سال نگذشته، و آیا باور کردنیست که در سیزده سال درخواست زمان دیگر شود؟! پایه ایراد ما این بوده و پیداست که آن پاسخیکه مرد بهایی داده، گذشته از پوچیش، از ایراد ما بکنار است.