پرش به محتوا

برگه:Parcham-kasravi-01-01.pdf/۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
—۲۲—

و «حب علی حسنة لایضر معها سیئه»

از همه شگفتر آنکه نویسنده این نامه یادی هم از قانون کرده میگوید «تعجب از دولت است که قانون خود را اجرا نمیکند». میگویم: شگفت از شماست که در اینجا بیاد قانون و دولت افتاده اید در حالیکه همیشه دولت را «جائر» و این قانون را «بدعت» میشماردید. بهمان گرانفروشان و انبارداران یاد میدادید که تا بتوانند گردن باین قانونها نگزارند.

این یک نمونه ایست که چگونه اینمردم سر کلافه را گم کرده اند. این یک مرد درس خوانده ایست که بدینسان سخنان آخشیج هم مینویسد. این یکی از درماندگیهای ایرانیانست که سرچشمه بدبختیهای خود را نمیفهمند.

از سخن دور نیفتیم، این یکدسته پولداران و آزمندان که در سالهای اخیر در ایران پیدا شده، و در این چهار سال جنگ سرمایه شان هر چه فزونتر گردیده، خود یک گرفتاری برای ایران میباشند، و چنانکه گفتیم دستاویز ایشان بیش از همه گمراهیهای کیشی یا ما دیگری میباشد.

اینست ما تنها نکوهش و بدنویسی را کارگر نمی شماریم و میباید چنانکه با دیگر دسته های زیانکار نبرد میکنیم با این دسته نیز به نبرد پردازیم و از راهیکه میشناسیم به برانداختن اینان نیز بکوشیم.

یادی از شادروان کاظم سلطانزاده

یکی از رخدادهای افسوس انگیز که در نبودن پرچم رخداده کشته شدن کاظم سلطانزاده (برادر کوچکتر آقای رضای سلطانزاده) است. اینجوان از چند سال پیش به پیمان گراییده بهر کجا میرفت در آنجا بکوشش و هواداری میپرداخت. و در آخرین نامه‌ای که ازو داریم از مراغه است که در صفحه دیگر نامه آقای ضیاء مقدم نوشته و چگونگی جشن باشکوه کتاب سوزان یکم دی را که در خانه آقای مقدم گرفته شده بود یاد میکند.

اما داستان کشته شدن، آنچه بما آگهی رسیده آنست که روز بیست و پنجم دی همراه دو تن از کارکنان شهربانی مراغه بشکار رفته اند و اینجوان کشته شده. یارانش میگویند تفنگ خود او گشاده شده باو برخورده. ولی گمان میرود راست نباشد و داستان در دادسرا دنبال میشود.