مثلهی نیکیست و مردمی که در میان خود آرمانهای همگانی نمیدارند و هر یکی در رفتار و کردار دربند آسایش همگان نیست حال آنان بهتر از کردان و شاهسونان نتواند بود، و اگر اینجا نتوانستند که همچون آنان تفنگ بدوش اندازند و بر اسب نشینند به دیهها تازند و کشتار و تاراج کنند در بازارها نشسته نام خود را بازرگان گزارده بنام داد و ستد دار و ندار خاندانها را از دستشان گیرند. این نتیجه ناگزیر آن حالیست که میدارند. اگر راهزنی و چپاولگری نتوانستند از اینراه بتاراج و آزار پردازند.
اکنون از گفته های خود نتیجه بگیریم: در ایران در میان توده این آرمان های همگانی نیست. آنچه دلبستگی بآبادی کشور و آمادگی به نیکی آنست بسیار بی ارج و خوار گردیده. چنانچه بارها گفته ایم امروز در این کشور هزاران و صد هزاران کسانی هستند که باینگونه چیزها ریشخند میکنند. یکدسته بهانه شان نومیدیست و همینکه گفتگو میشود چنین میگویند: «کار از آنجا گذشته. این کشور نخواهد بود» اندیشه پست خود را باین قالب میریزند. یکدسته دستاویزشان ما دیگریست که بهر کجا نشسته میگویند: «آدم باید در اندیشه خوشی خودش باشد. بمن چه کشور آباد شده یا نشد». یکدسته افزار دست دیگرانند و از پست نهادی به آزادی و جداسری ارج نمیگزارند. پس از همگی یکدسته بزرگ دیگر پیروان کیشهایند که بدستاویز کیشهای خود آشکاره با توده و کشور دشمنی مینمایند. و بقانون و دولت ریشخند میکنند. و بدستور پیشوایان خود با هر کوششی که در راه آبادی کشور و نیرومندی دولت کرده شود کارشکنی نشان میدهند.
در نتیجه همین گمراهیها و نادانیهاست که در این کشور هر کس جز در اندیشه خود نمباشد و جز بسود خود نمیکوشد.
در نتیجه همینهاست که اکنون پولداران فرصت یافته اند با یک تشنگی بگرد آوردن پول میپردازند و پروای هیچکسی و هیچ چیزی نمی نمایند.
ایرانیان مردم شگفتی هستند. اینان زندگی را شوخی میشمارند و هیچگاه نمیخواهند از راهش بزنگدی پردازند. ما سالهاست می نویسیم که مایه بدبختی ایران بدآموزیها و پراکندهاندیشیهاست. ولی میبینیم جز بیپروایی و خونسردی نشان نمیدهند. لیکن اکنون که بیکی از صدها آسیب آن بدآموزیها گرفتار شده