بسا شبها را بخواندن آن گونه لاطایلات به نیمه و گاهی بصبح رسانیده، و در این اواخر هم از رمانخوانی برماننویسی گراییده بودم. (آری مقاومت و پافشاری در ادامه آن مرا بجنون ابتکار این واداشت)، و دو سه رمانی آماده طبع کرده خود را ادیب میدانستم و میپنداشتم مقام بزرگی را پیدا کردهام. بخود غره شده همگی را از شرح این موقعیت ادبی خود بسرگیجه میآوردم. همه وقت خود را صرف درهم بافیهای بیهوده میکردم - در چنین موقعی بود که پرچم بدستم رسید و بیش از دوبار نخواندم. در وحله اول مبهوت لیکن در دفعه دوم بخود آمده بیدار شدم. کتابها را بکنجی انداخته نسبت بآنها بدبین شده بودم. دیگر بکتابهائی که آمالم را از او و آتیهام را در او میجستم ارجی نمیگذاردم. از خوانندگان پرچم شده بود در پرچم از همآهنگی پیمان و پرچم آگاه گردیدم. شمارههایی از پیمان را خواندم در آن نیز برازهای بزرگی از معنی دین و طریق زندگی پی بردم منکه تا آنموقع بین دین و بیدینی بودم دیندار واقعی شده با پیمان و پیمانیان نیک آشنا گردیدم. در آنموقع هنوز چند وقتی بجشن کتابسوزی مانده بود شدت تاثیر آموزاکهای پیمان و پرچم در من باندازه بود که با اطلاعی که از جشن کتابسوزی داشتم حاضر نشدم رمانهای منحوسم تا آنموقع بماند و آنها را ورق ورق کرده بشعله آتش افکندم، آنها میسوختند و من با سوختن هر ورقش در خود احساس راحتی بیشتری میکردم - تنها حقایق پیمان و پرچم بود که مرا از ادامهٔ چنان عمل شومی نجات بخشید منهم با از یاد ایمان بدین حقایق از پرچم و دارنده آن سپاسگذاری مینمایم.
تهران رضا رحیمی
پرچم - آقای رضا رحیمی نویسنده گفتار بالا جز از آقای محمدباقر رحیمی هستند که در شمارههای روزانه پرچم گفتار مینوشتهاند ما باین دلیریهای پاکدلانه جوانان آفرین میگوئیم. بسیاری هستند تنها بنام آنکه شعر میسرایند و یا رمان مینویسند و آنرا سرمایه خود میپندارند و ما چون زیانهای شوم این گونه پیشهها را میشماریم و برخشان میکشیم با ما دشمنی میکنند و هرآینه از گستاخی و بیفرهنگی باز نمیایستند. این از نادانی و سستی روانست که جوانی با تن درست و بازوی نیرومند دل بچند شعر و رمان بسته و با حقایق بجنگ میپردازد