پیش گرفته ایم. این سرمایه خدادادیست که در دست ما میباشد. شما میبینید ما در اینهمه سخنان یک جمله بناراست نمیگوییم، در اینهمه کوششها یک گام بهوس یا بدلخواه برنمیداریم. می بینید دشمنان ما تاکنون نتوانستهاند یک پاسخی بما گویند، یا یک ایرادی بگفتههای ما گیرند. با آن راه و با این مایه چه سزاست که نکوشیم؟!... چه سزاست که خاموش نشینم؟!.
گاهی برخی از جوانان که از گفتههای ما بتکان میآیند میپرسند: «حالا وظیفه ما چیست؟...». میگویم: وظیفه شما همراهیکردن با ما و کوشیدن برواج حقایق و نبرد کردن با گمراهیها و پراکندگیهاست. امروز در ایران چهارده کیش هست، صوفیگری و فلسفه کهن یونان و خراباتیگری هست، ما دیگری و بی همه چیزی هست، اندیشههای نارسا و پراکنده اروپایی هست. باید همه اینها را براندازیم و بجای آنها معنی درست جهان و زندگانی را بفهمانیم. حقیقت دین را روشن گردانیم، یک شاهراه رستگاری باز کرده همگی را بآن بیاوریم. شما نیز در این کوششها با ما همراه و همدست باشید.
میگویند: چکار کنیم و چگونه همراهی نماییم؟..
میگویم: نخست خودتان نوشتههای ما را - چه درباره دین و چه دربارهٔ زندگانی - بخوانید و بیندیشید و با خرد خودتان داوری کنید، و چون نیک فهمیدید و پذیرفتید آنها را بکار بندید، بدینسان که در گفتار و کردار راستی کرده گرد دروغ و دغل نگردید، از سوگند خودداری کنید، زبان بدشنام نیالایید. رمان ننویسید و نخوانید، شعر بیهوده نگویید، دیوانهای شاعران و دیگر کتابهای زیانآور را نگه ندارید، از بیکاری و مفتخواری بپرهیزید، بکارها و پیشهها که بزندگانی توده سودی ندارد - از روضهخوانی و واعظی و رمالی و جنگیری و دعانویسی و دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها - نپردازید، آفریدگار راستین را شناخته خود را آفریده و زیردست او شمارید، از ایستادن برابر این گنبد و آن گنبد و حاجت خواستن دوری گزینید، بجهان با دیدهٔ بینش نگریسته این بدانید که هیچ کاری در اینجهان بیانگیزه و جز از راهش نتواند بود، بکشور و توده خود دلبستگی نموده این بدانید که هر تودهای تا خود نیک نباشد از جهان نیکی نخواهند دید... اینها و مانند اینهاست که ما از هر کسی