ایراد میگیرند».
شگفتتر آنکه آقای اهوازی مینویسد: جوانان کتاب میخریدند که ببرند و بسوزانند. ما اگر این کار را کنیم که بنویسندگان کتابهای زیانمند و بچاپکنندگان آنها کمک رساندهایم. ما خواستمان اینست که آنان را از نوشتن و چاپ کردن اینگونه کتابها باز داریم و راهمان اینست که هر کسی که از اینگونه کتابها در خانه خود دارد بآتش بکشد و دیگران را نیز باین کار وادارد، نه آنکه از کتابفروش خرد، و بالاتر از این آنست که جوانان کتابهای رمان و شعر که خود پرداختهاند بیارند و پاکدلانه بآتش اندازند و از آن کار بیهوده باز گردیده نیروهای خدادادی خود را در چیزهای سودمند بکار اندازند.
بهر حال این جشن از چند سال باز در تهران در خانه دارنده پرچم گرفته میشد. لیکن امسال در شهرهای دیگری – از مراغه و تبریز و اهواز و لار و کاشمر – نیز گرفته شد. در تبریز آقای مسعود مقدم و همراهانش گرفتند. در مراغه آقای ضیاء مقدم در خانه خود جشن باشکوهی برپاگردانید. در کاشمر آقایان مهندس شریعت و ثقفی بآن برخاستند. در لار آقای آگاه و همراهانش بآن پرداختند. در اهواز باشکوهتر از همهجا بود و چنانکه فهرست فرستادهاند ۱۸۸ کتاب زیانمند را سوزانیده و یا بکارون انداختهاند. یک چیز بهتر آنکه چند تنی از جوانان شعرهای خود و یا رمانی که نوشته بودند آورده نابود گردانیدهاند. دانستنیتر آنکه در میان این یکصد و هشتاد و هشت کتاب که فهرستش فرستاد شده «مفتاح الجنان» نیست (در جاییکه ما آنرا در خور سوزاندن میشناسیم) و این دلیلست که آن نوشته آقای اهوازی جز دروغ بیشرمانه نبوده.
در تهران گذشته از خانه دارنده پرچم خانواده پسیان در شمیران جشن برپا کردند و دختران درسخوانده و بافهم آنخاندان هر چه کتابهای رمان اندوخته بودند با یک دیوان حافظ بآتش کشیدند.
در خانه دارنده پرچم نیز با بودن بیست تن یا بیشتر گفتاری رانده شده یک رشته کتابهایی به بخاری انداخته شد و در آن میان یکداستانی رخ داد که باید جداگانه بنویسیم. بنویسیم تا در تاریخ پاکدینان بماند.