این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
—۲۶—
باز گوید:
چو فردا برآید خور از خاوران | برانیم یکسر بمازندران[۱] |
باز گوید:
ز خاور چو خورشید بنمود تاج گل زرد شد بر زمین رنگ ساج[۲] |
باز گوید:
چو خورشید در باختر گشت زرد | شب تیره گفتش که از راه کرد[۳] |
خاقانی گوید:
ماه چون در جیب مغرب برد سر | آفتاب از جانب خاور رسید[۴] |
اسعد گرکانی گوید:
چو خورشید جهان در باختر شد | چو روی علت نان واژه ناخواناهم رنگ زر شد[۵] |
چنانکه میبینیم در این شعرها خاور یا خاوران بجای شرق و باختر بجای غرب بکار رفته است. ولی فردوسی در جای دیگر میگوید:
چون مهر آورد سوی خاور کریغ | هم از باختر برزند باز تیغ[۶] |
باز گوید:
چو خورشید برزد سر از باختر | برآورد رخشنده واژه ناخوانا زرین کمر[۷] |
لامعی گوید:
خورشید را چون پس شد در جانب خاور علم | پیدا شد اندر باختر بر آستین شب علم[۸] |
در اینجا دو چیز شگفت هست. یکی آنکه زبان کهن پارسی که از هزاران سال زبان یکی از بزرگترین کشورها بوده چگونه برای شمال و جنوب کلمه نداشته آیا میتوان باور کرد که ایرانیان پیش از زمان