پس چه آبرویی برای این کلمه ها بازمانده؟!
روزی این عنوانها را معنایی بوده. بدینسان که کسانی بزرگان دین یا پادشاهان را بسیر بزرگ داشته خود را شایته مخاطبه با آنان نمیدانستند و بگمان خود با آستان ایشان گفتگو کرده یا بایندگان ایشان روبرو میگردیدند از اینجاست که «حضرت» و «جناب» و «خدمت» پیدا شده. ولی امروز این معنیاهای بیجا و خیالی نیز از میان رفته و از سر تا پای آن کلمات مطلبی جز ریشخند و دست انداختن مفهوم نیست و خود جای آنست که مردان آزاده و وارسته از شنودن این عنوانهای پوچ پرهیز جویند و نامهای خود را ارجمندتر از آن دارند که با چنین کلمههای ننگینی توأم باشد.
شگفتا! ما کلمههای «میرزا» و «خان» را که آن یکی از تیموریان بازمانده و این یکی از چنگیزیان رسیده و هر دو یادگار دشمنان ایران است بر پس و پیش نام خود میافزائیم و از کلمه «آقا» یکبار بسنده نکرده مکررش میسازیم دستهای هنوز هم از لقبهای ملغی شده دست بر نداشته و نام خانواده را نیز بر پهلوی آن نشاندهاند - آیا اینهمه فزونیها بس نیست که کسانی پای بند عنوان های بیهوده «حضرت مستطاب اجل...» هم باشند و نام خود را درازتر از دراز و سنگین تر از سنگین سازند؟! آیا این کار ما احمقانه تر است یا عادت وحشیان آدمخوار آفریقا که هر چه مهره و استخوان و پر مرغ پیدا کردند برشته کشیده از سر و گردن خود میآویزند؟
با آنکه دولت در ادارات تا حدی جلوگیری از این ننگین کاریها کرده و با آنکه بارها در این موضوع نگارشها شده و با آنکه امروز هر کسی میداند که این عنوانها زیر پا ریخته و بدست هر کس و نا کسی افتاد باز بسیاری از مردم دست از این ننگین کاری بر نمیدارند و کسانی هنوز هم پای بند این کلمات پوچ و بیهوده میباشند و بر آنها اثری واژه ناخوانا میپندارند.
ما فرومایهای را میشناسیم که از پرداخت دین خود سر باز زده و عذرش آن است که طلبکار در نامه خود باو «حضرت اجل اکرم ...» ننگاشته. مردکی را میدانیم که آزارها به نیکمردی رسانیده بدستاویز اینکه او نامه خود را با «قربانت گردم» آغاز نکرده. آیا چنین کسانی ننگ جهان مردمی نیستند؟! آیا نباید هر چه زودتر این چرکین کاریها را بپایان آورد؟!
اگر نادانی بجای پول جیب و بغل واژه ناخوانا خود را با سفال واژه ناخوانا پاره ها پر کرده