برگه:PEYMAN 1 1.pdf/۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
—۱۲—

و از تاب فراق آن آرام نداشت. دل میگداخت و جگر کباب میشد و فریادرسی نبود. تا پس از چند روی ناگهان از زبان دیگری شنود که این شعر را میخواند:

  لقد ذهب الحمار بام عمرو فلا رجعت و لارجع الحمار  

معنی آنکه: «خر ام عمرو را برد که نه او بازگشت و نه خر بازگردید». بیچاره مرد از شنیدن این شعر که خبر گمشدن معشوقه او را می داد بیکباره از پای افتاده رشتهٔ تاب و شکیبائی را از دست هشت. کو یارائی که بکاری برخیزد؟! در خانه نشسته بسوگواری پرداخت.

این مرد را از ابلهان شمارده‌اند. برای انکه از خرد دور است که کسی بزنی نادیده پنداری دل بازد و از خبر گمشدن او بسوگواری برخیزد. پس کسانی که افسانها بافته و امیدوارند که خوانندگان از داستان دروغ و پنداری آنان عبرتی برگیرند خود ابلهانی بیش نیستند.

از پندار تا بودن فرسنگها راه است. اینهمه چیزهای شگفت که ما در خواب میبینیم و تماشاهائی که میکنیم آیا چه اثری در دل ما میگزارد؟! آیا کسی از دیدن زن زیبائی در خواب عاشق او شده؟ آیا کسی از دیدار پاکمردی در خواب باو گروید؟! آنچه ما در خواب می بینیم تا در خوابیم و آن را راست می انکاریم اثری در دل ما دارد و همینکه بیدار شده دانستیم که آنچه دیدیم جز پندار و خواب نیست بیک ناگاه همه آن اثرها ناپدید میگردد.

آیا میتوان گنجی را پر از در و گوهر پنداشته و آن را مال خود دانسته و از این پندار و فرض شادمان بود و همچون توانگران گنجینه دار تبختر و خودفروشی بخرج داد؟! اگر از پندار کاری