برگه:Owrazan - Jalal Ale Ahmad.pdf/۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

بگفتگوهای خاله‌زنکی نمیدهد. مبلغ مهر بسیار کم است. حداکثر پنجاه تومان. و از جهیز و سایر مخلفات خبری نیست.

شب عروسی چند نفر از جوانان می‌آیند و داماد را بحمام میبرند و نو پوشیده بیرونش میآورند. اول بزیارت معصوم‌زاده بعد بخانه. و داماد دست پدر یا ولی خود را می‌بوسد. قبل از اینکه داماد از حمام بیاید روی بام را فرش کرده‌اند و یک کرسی مفروش در میانه گذاشته‌اند که داماد را رویش مینشانند. در ضمن جار زده‌اند و مردان ده جمع شده‌اند و غلغله‌ای بپاست و تازه غروب شده‌است. داماد که بکرسی نشست دو تا شمع بدو دستش میدهند و پیرمردی بمیان می‌افتد و چوب و تخته‌ای یا چوب و چارپایه‌ای بدست میگیرد و کنار داماد می‌ایستد و هدایای اهالی را جار میزند: «سید مشهدولی، ای گوهادا، خانه آبادان.» و بچوب میکوبد. حضار با هم فریاد میزنند: «خانه آبادان.» و هر یک از اهالی بقدر طاقت خود هدایایی میدهند. یعنی هر یک اعلام میکنند که چه خواهند داد. و تا قبل از بردن عروس هدیهٔ خود را میفرستند و رویهمرفته برای زندگی تازه سرمایه‌ای گرد می‌آید. تقدیم هدایا که تمام شد شام میدهند. همان اوایل شب. آش کشکی یا دوغی. و بعد تا سه ساعت از شب رفته می‌نشینند. سه ساعت که از شب گذشت از خانهٔ داماد برای عروس حنا میفرستند. با توت و سنجد وسیب و کشمش و تخم‌مرغ رنگ کرده و شیرینی‌های طبیعی دیگری که بهم برسد. زنها بساط را در مجموعه‌ای بسر میگذارند و بخانهٔ عروس میبرند. یک طبق دیگر نیز از همین بساط بمجلس می‌آورند و جلوی داماد میگذارند و دست داماد را تا مچ حنا میبندند. ساقدوش‌ها نیز دست‌های خود را حنا میبندند. این مراسم که گذشت پیرمردها مجلس را برای جوانان خالی

۴۸