و دفن. روی میت اول سنگ میچینند بعد روی سنگ خاک میریزند. دفن که تمام شد دستهجمعی بخانهٔ صاحبعزا میروند و در اطاقی جمع میشوند و فاتحه میگذارند و قرآن میخوانند. هر کدام برای خود و با صدای بلند و همهمهای برمیخیزد. سه روز یا بیشتر صبح و عصر کارشان همین است و در این چند روز از دروهمسایه برای صاحبعزا خوراک میفرستند و آنرا «تلهکاسه» میگویند. روز سوم صاحبعزا ناهار میدهد. آش کشک وارزن و اگر دستش بدهانش برسد آبگوشت. دیگر شب هفت و چله و سال ندارند. فقط عید نوروز و عید فطر بگورستان میروند و سر قبر خویشان فاتحه میخوانند و نان و حلوا میبرند. حلوای مخصوصی هم دارند که «زیله» بآن میگویند. کره را که آب میکنند و روغن میگیرند به درد و ناصافی ته آن آرد میزنند و روی آتش میگذارند تا آرد قهوهای بشود. دیگر حتی شیرینی هم بآن نمیزنند.

در تابستان ۱۳۲۴ که دوماهی در اورازان بسر میبردم خبر مرگ یکی از روحانیان اورازانی که ساکن تهران بود ولی در همان فصل برای تبلیغ مذهب بمازندران رفته بود بده رسید. خبر دو سه هفته بعد رسید. یکی از خویشان مرده، سید جعفر نام، که در سفر مازندران با او بود وقتی بده برگشت خبر را آورد. سید جعفر که صاحبعزا هم بشمار میرفت استطاعتی نداشت تا