برگه:Owrazan - Jalal Ale Ahmad.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

درغاری (اسکول)دور افتاده سکونت میکنند. چوپان مسلمان هر روز گوسفندها را بکوه میبرده است. هر روز دو بز قرمز از گله جدا میشده‌اند و بآن سو میرفته‌اند و شب که برمیگشته‌اند شیر بیشتری داشته‌اند. چوپان این مطلب را میدانسته ولی نمیدانسته که چرا این اتفاق هر روز تکرار میشود و چرا شیر بزها زیاد میشود. تا روزی تصمیم میگیرد دنبال بزها برود و راز آنها را کشف کند. در نتیجه بغاری می‌رسد که دو برادر در آن بوده‌اند و از شیر بزها میخورده‌اند و در ضمن ببزها برکت میداده‌اند.»

«دو برادر از دیدن چوپان میترسند ولی او اطمینان میدهد که پنهان از ارباب، مسلمان است و زن مسلمانی هم دارد. زن نیز بعداً بدیدن دو برادر میرود و در تهیه آذوقه بآنها کمکها میکند گذشته از اینکه بکمک شوهرش ذهن محمود گبر را آماده میسازد و زمینه را طوری میچینند که محمود گبر برخورد آبرومندانه‌ای با این دو برادر بکند. محمود گبر ناچار طلب معجزه میکند. و آن دو نیز مشتی ریگ در جیب خود میریزند و به صورت طلا و نقره بیرون میآورند. محمود نیز بآنان ایمان میآورد و در حضورشان اسلام را میپذیرد و املاک «اورازان» و «گیلیارد» و «خودکاوند» را بآن دو میبخشد. آن دو نفر بآبادی محل میپردازند و زاد و ولد میکنند و هر دسته از فرزندان خود را در یکی ازین سه محل سکونت میدهند. باین دلیل است که اورازان سیدنشین است و گیلیارد و خودکاوند نیز تا این اواخر که چند خانوادهٔ عام در آن سکنا کرده‌اند سیدنشین بوده‌است.»

سید تقی – یکی از اهالی – که جدش صد و پنجاه سال عمر کرده بوده است نقل میکند که از جدش شنیده بوده که او وقتی را بیاد داشته که در اورازان فقط ۷خانوار میزیسته‌اند. باین مناسبتها اعتقاد عمومی اهالی

۱۸