برگه:OlduzVaKalaghha.pdf/۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
اولدوز و کلاغها ● ۷۷
 

بزرگ گفت: زن بابا «ننه‌کلاغه» را کشت، «آقاکلاغه» را ناکام کرد، اما یاشار و اولدوز آنها را فراموش نکردند. پس، زنده باد بچه‌هایی که هرگز دوستان ناکام و شهید خود را فراموش نمی‌کنند!

کلاغها بلندبلند قارقار کردند. اولدوز و یاشار دست زدند و هورا کشیدند.

 
سر آن کوهها
شهر کلاغها
کلاغهای کوه‌نشین
 

از دور کوههای بلندی دیده شد. ننه‌بزرگ پایین آمد و گفت: سر آن کوهها، شهر کلاغهاست. تعجب نکنید که چرا ما رفته‌ایم سر کوه منزل کرده‌ایم. کلاغها گوناگون هستند.

 
تمام شد در
آخیرجان، جلیل قهوه‌خاناسی.
پاییز ۴۴