دارد، رنگ چهرهاش سرخ و بینی او از گل است شاعر گوید:
رنگ او سرخ و بینیش از گل
- هرجا دیدی زود بگیرش تا از زائو جگر ندزدد و دل.
کار او آنست که جگر زن تازهزا را در زنبیل گذاشته میبرد. ولی جگر زائو تا از آب نگذرد معالجه میشود. برای پیش بینی از خطر آل بیک سیخ پنج با سه پیاز کشیده گوشه اطاق میگذارند. تفنگ و شمشیر در اطاق زائو باشد خوبست[۱]. دور رختخواب او طناب پشمی سیاه میگذارند و دوازده فتیله پنبهای که یک طرفش سفید و طرف دیگرش را با پشت دیک سیاه کرده باشند دور اطاق می چسبانند برای اینکه آل بترسد.
روایت دیگر: رختخواب زائو نباید سرخ باشد در دامن زائو جو بریزند و اسب بیاید آنرا بخورد. دور رختخواب او با شمشیر برهنه خط کشیده بگویند: حصار میکشم برای کی؟ برای مریم و بچهاش - بکش مبارک باشد[۲] و شمشیر برهنه را بالای سر زائو بگذارند تا روزی که بحمام میرود.
روز ده که بحمام میرود سیخ پیاز را همراهش میبرند