«ققنس مرغی است در بلاد هندوستان هیزم بسیار از برای آشیانه گرد کند و منقار بر منقار ماده ساید از آن آتش افروخته شود و هر دو بسوزند آنگاه باران بر خاکستر ایشان بارد باز هر دو پدید آیند و جناح از خاکستر برافشانند»[۱].
« .. و گویند آن فرشته که گردون آفتاب کشد بصورت اسپست آلوس نام[۲] اما آلوس آن اسپست که گویند آسمان کشد و گویند دور بین بود و از دور جایی بانگ سم اسبان شنود و بسختی شکیبا بود ولیکن بسردسیر طاقت ندارد و بداشتن خجسته بود ولیکن نازک بود.»
سمندر ـ «جانوری معروف است که در آتش نسوزد و بعضی گفتهاند که در آتش متکون میشود و چون بیرون آید بمیرد و بعضی آنرا بترکیب موش دانستهاند و بعضی طایر پنداشتهاند و آنرا سامندر نیز گویند... در تحفه گفته که جانوری است شبیه بمار و دست و پا دارد اما دستهای کوتاه و بطیالحرکه است و ابلق از زردی و سیاهی و دنبالش کوتاه و تجربه کردهاند که پوست آن در آتش نسوزد و آتش در خود آن تأثیر نمیکند و اگر او را در تنور افروخته اندازند آتش تنور را افسرده کند و یک مثقال آن از سموم قتاله است. بغایت گرم و خشک و مقرح جلد او متعفن و یا زهر آن تخم سنگپشت است و آن را بترکی (ایلان اغوویرن) گویند و نام یونانی