برگه:Neyrangestaan.pdf/۱۷۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۷۴
نیرنگستان

خورشید گفته: تو شب در بیا تا نامحرم ترا نبیند. خورشید گفته: هر کس مرا نگاه بکند گیسم را میزنم توی چشمش. یکروز دست ماه سوزن بوده و میخواسته با خورشید معاشقه بکند خورشید گیسش را میزند در چشم ماه و او کور میشود ماه هم سوزن‌هائی که در دستش بوده بصورت خورشید میباشد و از آنوقت نمیشود بخورشید نگاه کرد چون سوزن بچشم میزند.

خسوف و کسوف - ماه یا خورشید که میگیرد برای این است که اژدها آنرا در دهن خودش می گیرد[۱] برای اینکه اژدها بترسد و آن را قی بکند باید آتشبازی بکنند، ساز بزنند تیر خالی بکنند، تشت بزنند آنوقت اژدها میترسد و آنرا رها میکند. اگر در موقع خسوف یا کسوف ماه یا خورشید سرخ یا ارغوانی بشوند در آنسال خون خواهد شد.

گوهر شبچراغ - جواهر گرانبهائی است که در تاریکی میدرخشد و آن چیزی است باندازهٔ تخم مرغ که در بینی گاوی است که در دریا زندگی میکند. شبها در خشکی میآید فین میکند و گوهر شبچراغ از بینی او افتاده در روشنائی آن چرا مینماید. نزدیک صبح دو باره گوهر شبچراغ را در بینی خودش بالا کشیده و در دریا میرود.


  1.   همیدون مادرم را مژدگان خواه که رسته شد ز دست اژدها ماه  

    ویس و رامین

      بروی بچهٔ مسگر نشسته گرد زغالی صدای مس بغللک میرود که ماه گرفته  

    فتحعلی شاه