پرش به محتوا

برگه:Neyrangestaan.pdf/۱۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۶۵
نیرنگستان

گذرد و آن قلمه بزرگ میشود و بعد خود آنمرد هم بمسافرت میرود. روزی یکی از اهالی تهران در خانه او مهمان بوده از تجریش و چنار بزرگ آنجا صحبت بمیان می آید آن پیر مرد اقرار میکند که آن چنار را او کاشته است و از دعای پیر زن او و درخت هزار سال عمر خواهند کرد.

سیاه گالش - نام چوپان جنگلی است که نیمه‌وحشی است و با سایر مردم آمیزش ندارد و گلهٔ گاو وحشی دارد و محلی که او زندگی میکند باین اسم معروف است که پناهگاه جانوران میباشد و در آنجا نباید بحیوانی آزار برسانند و یا شکار کنند و کسیکه جرئت این گستاخی را بکند سیاه گالش پاداش او را میدهد چه بسیار دیده شده شکارچیان بی‌اعتقاد که بدنبال جانوران آنجا رفته‌اند مردهٔ آنها پیدا شده و یا به جانوری آزار رسانیده و بد بختی دامن گیرشان گشته. در ضمن معروف است که روز جمعه بازار، سیاه گالش بشکل پیر مردی آمده و کره میفروشد هر کس از کرهٔ او بخرد هرگز تمام نمیشود و پیوسته آن کره ری میکند ولی بمحض اینکه بکسی ابراز بکند که کره او ری میکند یا مال سیاه گالش است فوراً دبهٔ کره او خشک میشود.

شهر نیریز - معروف است که شاگردان افلاطون از او میپرسند آیا داروئی هست که پس از مرگ انسان دو باره زنده بشود. افلاطون دستوری به آنها میدهد که پس از مرگش آن داروها را بهم آمیخته روغنش را بگیرند بعد نعش او را در حمام