دشمن میآورده و از برکت آن بر دشمن چیره میشده. تا اینکه اردشیر نیرنگی بفکرش میرسد، مقداری شراب با خودش بر میدارد و بلباس چوپان نزدیک قلعه میرود و نی میزند و به پاسبانان قلعه شراب میدهد و در ضمن از آنها مکان صندوقی که در آن کرم گذاشته شده میپرسد. همینکه مست میشوند و بخواب میروند، اردشیر سر صندوق میرود و با شمشیرش کرم را میکشد و روز بعد قلعه را فتح میکند و بمناسبت آن کرم شهری که در آنجا بنا میشود کرمان نامیدند[۱].
چنار امامزاده صالح - می گویند در قدیم تجریش ده کوچکی بوده و پیر زن فقیری از اهالی آنجا با بچه های زیاد زندگی میکرده است شب عید نوروز همه ده چراغانی بوده وهمهٔ بچه ها لباس نو پوشیده بودند و خوراکیهای خوب داشتند مگر خانهٔ آن پیر زن که سوت و کور بود. یکی از آن بچه ها از پیر زن لباس نو میخواهد پیر زن برای اینکه دلش نشکند می گوید که غصه نخور فردا برای شما هم میآورند. دست بر قضا پیر مرد همسایه شان از روی بام میشنود، دلش میسوزد و میرود مقداری شیرینی و پارچه میآورد و در دالان خانه پیر زن میگذارد. همینکه پیر زن آنها را می بیند دعا میکند که انشاءِالله هر کس این ها را آورده هزار سال عمر بکند. آن پیر مرد در همان روز یک قلمه چنار در خانه اش کاشته بود، سالها می
- ↑ ۱- کارنامهٔ اردشیر پاپکان ص ۳۲-۴۴ شاهنامهٔ فردوسی چاپ خاور چ۴ ص ۱۰۴-۱۱۴.