این برگ همسنجی شدهاست.
۱۰۸
نیرنگستان
هر که بزیارت برود استخوانش سبک میشود.
خاک برایش خبرد نبرد (در موقعی که از شخص مرده بدگوئی کنند.)
شب جمعه مرده ها آزادند.
یک دنده از اصفهانیها نجس است.
از دندهٔ چپ بلند شده.
شب چهار شنبه مال عایشه است.
چشم چپش بفلانی افتاده.
سیب سیری است[۱].
درد و بلای (فلانی) بخورد بجان (فلانی).
دستش زیر سر (فلانی) است.
کلاغ زاغیش را چوب زد.
تره به تخمش میرود حسنی به باباش.
در موقع دیدن چراغ میگویند: سلام علیکم شاه چراغ.
چو نام سگ بری چوبی بدست آر.
مویش را آتش زدند[۲].
یک مو از تن (فلانی) بتن او نیست.
هیچ دو نیست که سه نشود[۳].
- ↑
سیب سیری است نار نامردی به بدستم بده اگر مردی - ↑ اشاره بقصه سیمرغ و اژدها و داستان زال که سیمرغ اورا بزرگ میکند و در موقعیکه پدرش او را از سیمرغ میگیرد سیمرغ یکی از پرهای خودش را باو میدهد تا در موقع احتیاج آن پر را بسوزاند و سیمرغ حاضر بشود.
- ↑
ای ضیاءالحق حسامالدین بیار این سوم دفتر که سنت شد سه بار مولوی