برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۸۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ماخذهای عربی
۷۳
 

القرّاء؛ ابوالحسن الغزّال و کاناتیکلّمان فی اختلاف القرّاء فی آیة فقال الوزیر: (علی‌الخبیر سقطنا) فسأل الخیّامی فذکر اختلاف القرّاءِ و علّل کلّ واحد منها و ذکر الّشواذّ و علّلها و فضّل وجهاً واحداً. فقال الغزّال: «کتّر الله فی العلماء مثلک؛ فانّی ماظننت انّ احداً یحفظ ذالک من القرّاءِ؛ فضلا عن واحد من الحکماءِ». و امّا اجزاءالحکمة من الریاضیّات و المعقولات فکان ابن بجدتها. و دخل حجّة الأسلام؛ غزّالی، علیه یوماً و سأله عن تعیین جزءِ من اجزاء الفلک القطبیّة دون غیرها مع کونه متشابه الأجزاءِ فاطال الخیّامی الکلام و ابتدأ من مقولة کذا و ضنّ بالخوض فی محلّ النزاع و کان من دابة ذالک الشیخ المطاع حتی اذّن الّظهر فقال الغزّالی: «جاء الحق و زهق الباطل» و قام. و دخل (ای الخیامی) علی الّسلطان سنجر و هو صبیّ وقد اصابه جدریّ، فلمّا خرج سأله الوزیر: «کیف رایته و بایّ شیءِ عالجته؟» فقال عمر:«عمرا أصبیّ مخوف». فرفع خادم حبشیّ ذلک الی الّسلطان؛ فلمّا برأ الّسلطان ابغضه و کان لایحبّه[۱]. وکان ملکشاه ینزّله منزلة الندماء. والخاقان؛ شمس الملوک فی بخارا یُعظّمه غایة التعظیم و یجلسه معه علی سریره. وحُکیَ انّه کان یتخلّل بخلال من ذهب وکان یتأمّل الألهیّات من (الّشفاءِ) فلمّا و صل الی فصل (الواحد والکثیر) وضع الخلال بین الورقتین و قام و صلّی و اوصی ولم یاکل و لم یشرب، فلمّا صلّی العشاء الأخیرة سجد وکان یقول فی سجوده: «الّلهمّ، انّی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفر لی فانّ معرفتی ایّاک وسیلتی الیک». و مات (رحمه الله) وله اشعار حسنه بالفارسیّه والعربیّة منها: تدین لی الدّنیا بل الّسبعة العلی (تا آخر) وقال ایضا ان اقنعت نفسی بمیسور بلغة (تا آخر) و قال زجیّت دهراً طویلاً فی التماس اخ (تا آخر) یعنی؛ عمر خیام، در نیشابور زاده و آبا و اجدادش نیز نیشابوری بوده‌اند. و در انواع حکمت تالی (بوعلی سینا) است؛ جز اینکه بدخو و تنگ حوصله بوده. کتابی را در اصفهان هفت بار از خاطر گذراند و حفظش کرد و به نیشابور برگشت و آنرا املا کرد سپس با نسخهٔ اصلی مقابله کردید و تفاوت زیادی میان آن دو پیدا نشد. در تصنیف و تعلیم بخیل بوده و او را اثر مختصری در (طبیعیّات) و


  1. در نسخهٔ دیگری (وکان مرأیحبه) یعنی؛ در صورتیکه خیام قبلاً کسی بود که سنجر او را دوست میداشت.