برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۵۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

ماخذهای فارسی
 

فرقهای مهمّی دارد؛ اینک عین آن ذیلاً نقل میشود:–

«خواجه نظام‌الملک (افاض الله علیه شآبیب الغفران) گوید که امام موفّق نیشابوری (روّح الله روحه) از کبار علماء خراسان بود و بسیار معزّز و متبرّک و سنّ شریفش از هشتاد و پنج گذشته بود و شهرتی تمام داشت که هر فرزندی که پیش او قرآن میخواند و حدیث قرائت میکرد، بدولت و اقبال میرسید. پدرم مرا با فقیه؛ عبدالصمد، از طوس به نیشابور فرستاد؛ تا در مجلس آن بزرگوار باستفاده و تعلّم مشغول گشتم و اورا با من نظر عنایت و عاطفتی و مرا بخدمت او الفت و موانستی تمام پیدا شد؛ چنانکه مدّت چهار سال در خدمت او بسر بردم و حکیم؛ عمرخیام و مخذول؛ ابن صبّاح، دو نو رسیده بودند در آن مجلس، تخمیناً، با من همسال، با جودت فهم و قوّت طبع در غایت کمال. و با من اختلاط میکردند. و چون از مجلس امام بیرون آمدمی؛ در مرافقت من میآمدند و با یکدیگر درس گذشته را اعاده مینمودیم. حکیم؛ عمر، نیشابوریّ الأصل بود و پدر حسن صبّاح که (علی) نام داشت، شخصی متزهّد، متسیّد، بد مذهب و خبیث العقیده بود و در مملکت (ری) اقامت داشت و ابومسلم مروزی والی ولایت، بصفای سریرت و حسن عقیدت متّصف بود و چنانچه از عادات اهل سنّت سزد، معادات تمام با آن مفسد اظهار میکرد و او همیشه بنزدیک ابومسلم از هذیانات قولی و فعلی برائت ساحت خویش بقول کاذب و یمین فاجر باز نمودی. چون امام موفّق نیشابوری، مقتدای اهل سنّت و جماعت بود؛ آن مُدْبر، برای رفع تهمت رفض؛ پسر را به نیشابور آورد و در مجلس امام باستفاده مشغول گردانید و خود بطریق زهد، زاویه‌ای اختیار کرد. گاهی، سخنان اعتزال و الحاد از او روایت میکردند. و گاهی بکفر و زندقه‌اش منسوب میساختند و او انتساب بعرب کرده؛ میگفت: «من از آل صبّاح حمیری‌ام؛ پدر من از (کوفه) به (قم) و از (قم) به (ری) آمد». ولیکن مردم خراسان؛ خصوصاً اهالی طوس، بدین سخن انکار کرده میگفتند: «پدران او از روستائیان این ولایت بوده‌اند».

«القصّه؛ آن مخذول، با من و خیام گفت که: «اشتهار تمام دارد که شاگردان