برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳۶
خیام
 

فرّاش اجل ز بهر دیگر منزل،
نه؛ خیمه بیفکند چو سلطان برخاست؟..»

«ناصرخسرو روشنائی نامه تألیف کرده و بمطالعه حکیمی ارسال نموده بوده‌اند ایشان بجهة انزوا عذر تقصیر خواسته و باز ایشان التماس نسخه‌ای یا قصیده‌ای یا غزلی منبسط لااقلّ نموده؛ چه؟ که فسحت بساط رباعی انبساط را تعذّری هرچه تمامتر دارد و ایشان رباعی چند موقوف فرموده‌اند و فرستاده و عذر خواسته که چون از ازل نصیبهٔ این ضعیف، این کلماتست، اختیاری نیست»

«تاریخ شریف حکمت مآبی، یوم‌الخمیس دوازدهم محرّم سنهٔ خمس و خمسین و اربعمائه بمقام (دهک) از توابع دهستان از نواحی فیروزغند از بلوکات استرآباد. مدّت عمرش، پنجاه و دوسال شمسی بوده و در هفده سالگی تمامی علوم فلسفی کسب کرده بود و اخذ کمال پیش ناصر الملّة والدّین شیخ محمّد منصور (نوّرالله قبره) که استاد حکیم سنائی است نموده. سنائی در حدیقه در تعریف شیخ مشارالیه فرماید:–

«در سیاهی بنور راه طلب
وین چنین نور را زماه طلب.
گفتم: «آن نور کیست؟» گفت: «آن نور،
بوالمحامد، محمّد منصور»

«و در اوان شباب، ببلخ بسر بردی و در اواخر عمر در نیشابور بودی و بتحقیق چنان معلوم شده که هرگز میل اتّهال نکرده و از او هیچ نتیجه و فرزندی غیر از رباعیات و دیگر تصانیف منثور در حکمت بعربی و فارسی نمانده و دیگر، چنان مشهور است که در حالت نزع او جماعتی بربالینش نشسته بودند و التماس وصیّت کرده‌اند، او بجواب این رباعی فرموده:–

«چند از پی حرص و آز، تن فرسوده،
ای دوست، روی گرد جهان بیهوده؟