و قلت للّنفس لمّاعزّ مطلبها | ||||||
«والله لاتالفی ماعشت انساناً» |
یعنی: روزگار درازی گذرانیدم در امید پیدا کردن دوستی که هرگاه که من او را خائن پنداشتم، او در رعایت شرایط و داد همچنان پایدار بماند. ای بسا که انس و الفت ورزیدم و دوستی گزیدم با کسی که سزاوار دوستی نبوده و ای بسا که ما دوستانی را با دوستان دیگر تبدیل میکنیم و چون مطلب و مرام نفس (که پیدا کردن دوست حسابی بود) نایاب و گرامی شد؛ من باو گفتم: «برای خدا، تا زنده هستی دیگر با آدمیزادهای الفت مگیر».
– ۴ –
سبقت العالمین الی المعالی | بصائب فکرة و علوّ همّة؛ | |||||
فلاح بحکمتی نورالهدی فی | لیال للّضلالة مد لهمّة. | |||||
یرید الجاهدون لیطفؤها | ویابی الله الا ان یتمّه... |
یعنی: با فکر صائب و همّت عالی بسوی معالی از همه مردمان عالم سبقت گرفتم؛ پس پرتو رستگاری در شبهای تاریک گمراهی بوسیلهٔ حکمت من درخشیدن آغاز کرد. منکران، میخواهند خاموش کنند آنرا و خدای تعالی مانع است و نمیگذارد جز آنکه بتمام و کمالش برساند.
بیت اخیر قطعهٔ فوق اقتباسی است از آیه شریفه «یریدون ان یطفؤا نور الله بافواههم و یابی الله الاّ ان یتمّ نوره ولو کره الکافرون» (آیه ۳۲ از سورهٔ نهم) یعنی: میخواهند که فرونشانند نور خدا را بدهنهاشان و ابا دارد خدا مگر آنکه تمام کند نور خود را؛ اگرچه کراهت داشته باشند کافران.
– ۵ –
العقل یعجب فی تصرّفه | ممّن علی الایّام یتّکل | |||||
فنوالها کالّریح منقلب | و نعیمها کالّظل منتقل. |