این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رباعیات خیام
۳۹۷
۵۴۷ – ۳۰۲ رز
تا چند ز یاسین و برات؟ ایساقی، | بنویس بمیخانه برات؛ ایساقی، | |||||
روزی که برات ما بمیخانه برند، | آنروز به از شب برات؛ ایساقی، |
۵۴۸ – ۱۲۱ کم – ۳۰۳ رز
تا در تن تست استخوان و رگ و پی، | از خانهٔ تقدیر منه بیرون پی، | |||||
گردن منه؛ ار خصم بود رستم زال، | منت مکش؛ ار دوست بود حاتم طی. |
۵۴۹ – ۳۰۴ رز
تن زن؛ چو بزیر فلک بیباکی. | می نوش چو در جهان آفتناکی. | |||||
چون اوّل و آخرت بجز خاکی نیست؛ | انگار که بر خاک نئی، در خاکی. |
۵۵۰ – ۷۴ حج
تنگی لعل خواهم و دیوانی، | سدّ رمقی باید و نصف نانی، | |||||
وآنگه من و تو نشسته در ویرانی؛ | عیشی باشد؛ نه حدّ هر سلطانی... |
۵۵۱ – ۳۰۸ حج
جانانکی و کنجک خانککی | وآنگه ز شراب ناب پیمانککی، | |||||
گر دست دهد؛ و گرنه ویرانککی | وز بیخ زمرّدی بکف دانککی. |
۵۵۲ – ۱۸۹ حج
چندانکه نگاه میکنم هر سوئی، | از سبزه بهشتیست وز کوثر جوئی. | |||||
صحرا چو بهشت شد؛ ز کوثر کم گو، | بنشین ببهشت با بهشتی روئی. |
۵۵۳ – ۱۱۰ حج
چندین غم بیهوده مخور؛ شاد بزی | واندر ره بیداد تو با داد بزی، | |||||
چون آخر کار این جهان نیستی است؛ | انگار که نیستی و آزاد بزی. |
۵۵۴ – ۴ حج – ۱۴۵ کم – ۳۰۵ رز
چون واقفی[۱]؛ ای پسر[۲]، ز هر اسراری؛ | چندین چه خوری ببیهوده تیماری؟ | |||||
چون می نرود باختیارت کاری؛ | خوش باش درین نفس[۳] که هستی باری!۔ |