این برگ همسنجی شدهاست.
رباعیات خیام
۳۸۹
۴۹۱ – ۲۷۵ رز
چند از پی حرص و آز تن فرسوده، | سرگشته، دوی گرد جهان بیهوده؟ | |||||
رفتند و رویم دیگر آیند و روند؛ | یکدم بمراد خویشتن نابوده. |
۴۹۲ – ۹۱ حج – ۷۱ کم – ۲۶۷ رز – ۱۳۸ بو
چون عمر زیاد گردد از شصت منه[۱]، | هرجا که قدم نهی بجز مست منه، | |||||
زان پیش که کاسهٔ سرت[۲] کوزه کنند، | تو کوزه ز دوش[۳] و کاسه از دست منه. |
۴۹۳ – ۲۱۴ کم
خالق توئی و مرا چنین ساختهٔ، | هستم بمی و ترانه دلباختهٔ، | |||||
چون روز ازل مرا چنین ساختهٔ؛ | پس بهر چه دردوزخم انداختهٔ؟! |
۴۹۴ – ۱۳۴ کم – ۲۷۶ رز
دانی ز چه روی اوفتادست[۴] و چه راه | آزادی سرو و سوسن اندر افواه؟ | |||||
کاین دارد ده زبان. ولیکن[۵] خاموش | و آنراست دو صد دست؛ ولیکن[۶] کوتاه. |
۴۹۵ – ۲۷۷ رز
روزی بینی مرا تو مست افتاده، | در پای تو سر نهاده، پست افتاده، | |||||
دستار ز سر، قدح ز دست افتاده، | در حلقهٔ زلف، بت پرست افتاده. |
۴۹۶ – ۳۲۴ حج
غرّه چه شوی بمسکن و کاشانه؟ | بر عمر که هست حاصلش افسانه؟ | |||||
در خانهٔ صرصری چه افروزی شمع؟ | بر رهگذر سیل چه سازی خانه؟! |
۴۹۷ – ۱۵۸ کم – ۲۷۸ رز
فریاد که عمر رفت[۷] بر بیهوده، | هم لقمه حرام و هم نفس آلوده، | |||||
فرمودهٔ ناکرده سیهرویم کرد؛ | فریاد ز کردههای نافرموده!.. |