این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۷۲
خیام
۳۷۱ – ۲۳۴ کم – ۱۹۴ رز
این صورت کوزه[۱] جمله نقشیست و خیال؛ | عارف نبود هر که نداند این حال. | |||||
بنشین؛ قدحی باده بنوش و خوش باش، | فارغ شو ازین نقش خیالات محال. |
۳۷۲ – ۵۰ کم – ۱۹۵ رز
با دلبرکی[۲] تازهتر از خرمن گل؛ | از دست مده جام می و دامن گل، | |||||
زان پیش که ناگه شود[۳] از باد اجل | پیراهن عمر ما چو پیراهن گل. |
۳۷۳ – ۲۷۸ حج – ۱۰۷ بو
تا کی ز ابد حدیث و تا کی ز ازل؟ | بگذشت ز اندازهٔ من علم و عمل.[۴] | |||||
هنگام طرب شرابرا نیست بدل؛[۵] | هر مشکل را شراب گرداند حل. |
۳۷۴ – ۱۹۶ رز
چند از غم و غصّهٔ جهان قالا قال؟ | برخیز و بشادی گذران حالا حال، | |||||
از سبزه چو شد روی زمین میلامیل؛ | در کش می لعل از قدح مالا مال. |
۳۷۵ – ۲۵۸ حج – ۱۹۷ رز
کس خلد و جحیم را ندیدست، ایدل، | کو کس که[۶] از آن جهان رسیدست؟ ایدل، | |||||
امید و هراس من نه[۷] چیزیست کزان | جز نام و نشانی نه پدیدست،[۸] ایدل. |
۳۷۶ – ۲۳۱ حج
می خور که نه علم دست گیرد، نه عمل؛ | الاّ کرم رحمت حـق (عزّو جل) | |||||
آن طایفهای که از خری می نخورند، | از جملهٔ أنعام بود بل هم اضل. |
۳۷۷ – ۲۷۴ حج
می خور همه ساله ساغر مالا مال | وز سر بگذار هرچه سودای محال. | |||||
با دختر رز نشین و عشرت میکن؛ | دختر بحرام به که مادر بحلال! |