هم غافلون»[۱] خلاص یابد و قدم بذوق و شوق در راه سلوک نهد؛ تا آنچه در نظر آورد، در قدم آورد؛ که ثمرهٔ نظر ایمانست و ثمرهٔ قدم عرفان. فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشتهاند. یکی از فضلا – که بنزد نابینایان بفضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است – ازغایت حیرت و ضلالت این بیت میگوید:
رباعی
«در دایرهٔ کامدن و رفتن ماسـت، | ||||||
آنرا نه بدایت، نه نهایت پیداست» | ||||||
«کس می نزند دمی درین عالم راست؛ | ||||||
کان آمدن از کجا و رفتن بکجاست؟!..» |
رباعی
«دارنده، چـو ترکیب طبایع آراست؛ | ||||||
باز از چه سبب فکندش اندر کم و کاست؟» | ||||||
«گر زشت آمد این صور؛ عیب کراست؟ | ||||||
ور نیک آمد؛ خرابی از بهر چه خواست؟!.»[۲] |
و نیز در فصل چهارم از باب چهارم همان کتاب مینویسد: «امّا آنچه حکمت در میرانیدن بعد از حیات و در زنده کردن بعد از ممات چه بود؛ تاجواب بآن سرگشته عاطل میگوید (کذا فیالاصل): «دارنده، چو ترکیب طبایع آراست.. تا آخر».[۳]
چنانکه مشاهده میشود شیخ نجم الدین دایه هم با آنکه از اعاظم طریقت صوفیّه و کبار سلسهٔ کبراویهٔ آن طریقت و مخالف آراء و عقاید خیام بوده و اورا فلسفی، دهری و طبیعی معرفی نموده، اشتهار وی را با فضل و حکمت و کیاست تأیید کرده؛