برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

رباعیات خیام
۳۵۱
 

۲۲۵ – ۱۱۳ رز

  دادم بامید، زندگانی بر باد؛ نابوده ز عمر خویشتن روزی شاد.  
  زان میترسم که عمر امانم ندهد؛ چندانکه ز روزگار بستانم داد.  

۲۲۶ – ۷۳ حج – ۱۱۴ رز

  در آتش سوزنده اگر اهل بود؛ آن آتش سوزنده برو سهل بود.  
  با مردم نااهل مبادت صحبت[۱]؛ کز هرچه بتر صحبت نااهل بود.  

۲۲۷ – ۲۴۹ کم – ۱۱۶ رز

  در دل نتوان نشان اندوه[۲] نشاند؛ همواره کتاب خرّمی باید خواند.  
  می باید خورد و کام دل باید راند؛ پیداست که چند در جهان باید[۳] ماند.  

۲۲۸ – ۳۹ حج – ۷۹ کم – ۱۱۷ رز

  در دهر کسی بگلعذاری نرسید؛ تا بر دلش از زمانه خاری نرسید.  
  چون شانه که تا سرش[۴] بصد شاخ نشد؛ دستش بسر زلف نگاری نرسید.  

۲۲۹ – ۱۱۸ رز

  در دهر هرآنکه نیم نانی دارد، یا در خور خویش آشیانی دارد،  
  نی خادم کس بود نه مخدوم کسی، گو شاد بزی که خوش جهانی دارد.  

۲۳۰ – ۲۴۳ حج

  در راه تو کوه را بکاهی بخشند، صد مجرم را به بی‌گناهی بخشند،  
  آنروز که خلعت سعادت دوزند، صد ساله گناه را بآهی بخشند.  

۲۳۱ – ۶۵ کم – ۱۱۹ رز – ۶۴ بو

  در سر هوس بتان چون حورم باد، در دست همیشه[۵] آب انگورم باد،  
  گویند «خدا ترا ز می[۶] توبه دهاد» او خود ندهد، من نکنم؛ دورم باد!..  

  1. رز – میا در صحبت.
  2. رز – درخت امید.
  3. رز – خواهی.
  4. کم و رز – در شانه نگر که تا.
  5. کم – در دست هماره، بو – در کف همه ساله.
  6. کم – گویند بمن که ایزدت. بو – گویند بمن خدا ترا.