برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

خیام و فلسفه
۳۴۵
 

۱۸۲ – ۱۲۱ حج

  امروز منم در قفص تنگ وجود مشتاق ببوی عدم از رنگ وجود.  
  صد سجده شکر در عدم پیش آرم؛ گر باز رهد نام من از ننگ وجود.  

۱۸۳ – ۲۸ حج – ۶۳ کم – ۹۵ رز

  امشب پی[۱] رطل[۲] یکمنی خواهم کرد، خود را بدو جام[۳] می غنی خواهم کرد،  
  اوّل سه طلاق عقل و دین خواهم داد[۴]؛ پس دختر رز را بزنی خواهم کرد.  

۱۸۴ – ۵۵ بو

  ای دل، مطلب وصال معلولی چند، مشغول مشو بعشق مشغولی چند،  
  پیرامن آستان درویشان گرد؛ باشد که شوی قبول مقبولی چند.  

۱۸۵ – ۱۰۴ حج

  ای ذات تو سردفتر اسرار وجود، نقش صفتت بر در و دیوار وجود،  
  در پرده کبریا نهان گشته ز چشم، بنشسته عیان بر سر بازار وجود.  

۱۸۶ – ۴۸ حج

  ایزد ببهشت وعده با ما می کرد و اندر دو جهان حرام می را کی کرد؟  
  حمزه بعرب اشتر شخصی پی کرد؛ پیغمبر ما حرام می بر وی کرد.  

۱۸۷ – ۹۶ رز

  این جمع اکابر که مناصب دارند، از غصّه و غم ز جان خود بیزارند  
  وانکس که اسیر حرص چون ایشان نیست، این طرفه که آدمیش می نشمارند.  

۱۸۸ – ۲۴۱ حج

  این چرح چو آسیا که آسوده نشد، آسوده نگشت و آسیا سوده نشد.  
  چندان که زمانه دانه پیمود در او، او سیر نگشت و آسیا توده نشد.  

۱۸۹ – ۲۸۳ حج

  این عقل که در راه سعادت پوید، روزی صد بار خود ترا میگوید:  
  «دریاب تو این یکدمه وقتت که نهٔ آن ترّه که بدروند و دیگر روید».  

  1. کم – غم کشته و.
  2. کم و رز – جام.
  3. کم و رز – رطل.
  4. کم – گفت.