این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۴۴
خیام
۱۷۵ – ۱۳۶ حج – ۵۲ بو
از دفتر عمر[۱] پاک میباید شد، | در چنگ اجل هلاک میباید شد، | |||||
ای ساقی خوشلقا، تو خوشدل میباش[۲]؛ | آبی در ده که خاک میباید شد. |
۱۷۶ – ۲۲۸ حج
از رفته قلم هیچ دگرگون نشود | وز خوردن غم بجز جگر خون نشود. | |||||
گر بو همه عمر خویش خونابه خوری؛ | یک قطره از آنکه هست افزون نشود. |
۱۷۷ – ۹ سع
از رنج کشیدن آدمی حر گردد؛ | قطره چو کشد حبس صدف در گردد | |||||
گر مال نماند؛ سر بماناد بجای؛ | پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد |
۱۷۸ – ۲۰۷ کم – ۹۳ رز
از سرّ نهفتهات[۳] خبر خواهم کرد | وانرا بدو حرف مختصر خواهم کرد؛ | |||||
با عشق تو در خاک فرو خواهم شد، | با مهر تو سر ز خاک برخواهم کرد. |
۱۷۹ – ۲۳ کم – ۹۴ رز
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد | وز دست[۴] اجل بسی جگرها خون شد. | |||||
کس نامد ازان جهان که آرد خبری | ز احوال مسافران بگوید چون شد[۵]؟ |
۱۸۰ – ۱۲ کم
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد | وان تازه بهار زندگانی طی شد، | |||||
آن مرغ طرب که نام او بود شباب، | افسوس ندانم که کی آمد کی شد؟!. |
۱۸۱ – ۸۹ حج
اکنون که ز خوشدلی بجز نام نماند، | یک همدم پخته جز می خام نماند؛ | |||||
دست طرب از ساغر من بازمگیر؛ | امروز که در دست بجز جام نماند. |