این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
رباعیات خیام
۳۴۱
۱۵۵ – ۱۶۱ حج
آنانکه بمذهب تناسخ فردند، | دی میشدی و ترا نظر میکردند؛ | |||||
سوگند بجان یکدگر میخوردند | کاین یوسف مصریست که باز آوردند. |
۱۵۶ – ۱۶ حج – ۴۸ بو
آنانکه[۱] کشندهٔ شراب[۲] نابند | وانانکه[۳] بشب همیشه در محرابند، | |||||
بر خشگ کسی نیست همه در آبند، | بیدار یکیست دیگران درخوابند. |
۱۵۷ – ۱۸۳ حج
آن باده که چون جان خردمند بود، | تا کی بسفال تیره در بند بود؟ | |||||
انصاف.. نه حیفست چنان همنفسی؛ | گر همدم سر کوفتهٔ چند بود؟!. |
۱۵۸ – ۲۲ نز
آنرا که بصحرای علل تاختهاند، | بی او همه کارها بپرداختهاند. | |||||
امروز بهانهای در انداختهاند، | فردا همه آن بود که در ساختهاند. |
۱۵۹ – ۸۷ رز
آن قوم که سجادهپرستند، خرند؛ | زیرا که بزیر بار سالوس درند | |||||
وین از همه طرفهتر که در پرده زهد | اسلام فروشند و ز کافر بترند. |
۱۶۰ – ۸۹ کم – ۸۸ رز
آن کاسهگری که کاسهٔ سرها کرد، | در کاسهگری صنعت خود پیدا کرد، | |||||
برخوان وجود ما نگون کاسه نهاد | وان کاسهٔ سرنگون پر از سودا کرد. |
۱۶۱ – ۵۶ کم – ۸۹ رز
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد، | بس داغ که بر این دل[۴] غمناک نهاد؛ | |||||
بسیار لب لعلوش و روی چو ماه[۵] | در زیر[۶] زمین و حقّهٔ خاک نهاد. |