این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۳۴
خیام
۱۰۴ – ۳۳ حج
عمریست که مدّاحی می ورد منست، | اسباب میست هرچه در گرد منست. | |||||
زاهد، اگر استاد تو عقلست اینجا؛ | خوش باش که استاد تو شاگرد منست. |
۱۰۵ – ۲۰ نز
عمریست مرا تیره و کاریست نهراست، | محنت همه افزوده و راحت همه کاست؛ | |||||
شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست، | ما را ز کسی دگر نمیباید خواست. |
۱۰۶ – ۳۰۱ حج
فاسق خوانند مردمانم پیوست، | من بیگنهم خیالشان بین که چه هست، | |||||
بر من بخلاف شرع، ای اهل صلاح، | جز خمر و لواطه و زنا چیزی هست؟!. |
۱۰۷ – ۱۰۰ حج – ۳۲ بو
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت، | با یکدوسه اهل و لعبتی حور سرشت، | |||||
پیش آر قدح که باده نوشان صبوح | آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت. |
۱۰۸ – ۵۷ رز
کنه خردم در خور اثبات تو نیست | و اندیشهٔ من بجز مناجات تو نیست، | |||||
من ذات ترا بواجبی کی دانم؟ | دانندهٔ ذات تو بجز ذات تو نیست. |
۱۰۹ – ۵۸ رز
گر از پی شهوت و هوا خواهی رفت؛ | از من خبرت که بینوا خواهی رفت. | |||||
بنگر چه کسی و از کجا آمدهٔ؟! | میدان که چه میکنی کجا خواهی رفت؟.. |
۱۱۰ – ۲۲۱ حج
گر بر فلکی؛ بخاک باز آرندت | ور بر سر نازی؛ به نیاز آرندت، | |||||
فی الجمله، مرو بجهل تا بتوانی | و آزار مجو تا بنیازارندت. |
۱۱۱ – ۳۹ کم
گر در بر من دلبر یاقوت لبست | ور آب خضر بجای آب عنبست، | |||||
گر زهره بود مطرب و همدم عیسی؛ | چوندل نبود شاد چه جای طربست؟! |