برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۳۴۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۳۳۲
خیام
 

۹۰ – ۱۴۱ کم – ۵۱ رز

  زان باده که عمر را حیات دگرست، پر کن قدحی؛ گرچه ترا درد سرست،  
  برنه بکفم؛ که کار عالم سمرست، بشتاب؛ که عمر هر دمی[۱] در گذرست.  

۹۱ – ۱۱۹ حج – ۵۳ رز – ۳۱ بو

  زین پیش نشان بودنیهاست بودست، پیوسته قلم ز نیک و بد آسودست،[۲]  
  اندر تقدیر آنچه[۳]بایست بداد؛ غم خوردن و کوشیدن ما بیهودست.  

۹۲ – ۹۸ حج

  زین سقف برون رواق و دهلیزی نیست، جز با من و تو عقلی و تمییزی نیست،  
  هر چیز که وهم کردهٔ کان چیزیست، خوش بگذر از آن خیال کان چیزی نیست.  

۹۳ – ۱۱ کم

  ساقی، دل من ز دست اگر خواهد رفت؛ دریاب کجا ز خود بدر خواهد رفت.  
  صوفی که چو ظرف تنگ پر از جهلست، یک جرعه اگر خورد؛ بسر خواهد رفت.  

۹۴ – ۲۱۹ کم

  ساقی، دل من ز مرده فرسوده‌تر است؛ کاو زیر زمین ز من دل آسوده‌ترست.  
  هرچند بخون دیده دامن شویم، دامان ترم ز دیده آلوده‌ترست.  

۹۵ – ۱۱۷ کم

  ساقی، غم من بلند آوازه شدست، سرمستی من برون ز اندازه شدست،  
  با موی سپید سرخوشم؛ کز خط تو پیرانه سرم بهار دل تازه شدست.  

۹۶ – ۲۵ کم

  ساقی که رخت ز جام جمشید بهست، مردن برهت ز عمر جاوید بهست.  
  خاک قدمت که چشم من روشن ازوست، هر ذرّه ز صد هزار خورشید بهست.  

  1. رز – ای پسر.
  2. رز و بو – ناسودست.
  3. رز – تقدیر ترا هر آنچه. بو – در روز ازل هرآنچه.