این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۳۲۲
خیام
۲۰ – ۲۱ حج – ۲۲۶ کم – ۹ رز
ابر آمد و زار[۱] بر سر سبزه گریست؛ | بی باده ارغوان[۲] نمیباید زیست. | |||||
این سبزه که امروز تماشاگه ماست؛ | تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست..؟!. |
۲۱ – ۲۸۵ حج – ۲۰۶ کم – ۱۱ رز
اسرار جهان، چنانکه در دفتر ماست، | گفتن نتوان که آن وبال سر ماست. | |||||
چون نیست درین مردم نادان[۳] اهلی؛ | نتوان گفتن چنانکه در خاطر ماست. |
۲۲ – ۱۳ بو
اکنونکه جهانرا بخوشی دسترسیست، | هر زنده دلی را سوی صحرا هوسیست. | |||||
بر هر شاخی طلوع موسی دستیست، | در هر قفسی خروش عیسی نفسیست. |
۲۳ – ۲۴۵ حج
المنّة للّه که مه روزه برفت، | جوع البقر و عذاب سیروزه برفت، | |||||
قندیل شکست و آب ابریق بریخت، | جز آب رخ پیاله و کوزه برفت. |
۲۴ – ۲۳ حج – ۵۸ کم – ۱۴ رز – ۱۲ بو
امروز ترا دسترس فردا نیست؛ | اندیشهٔ[۴] فردات بجز سودا نیست. | |||||
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست؛[۵] | کاین باقی عمر را بها پیدا نیست. |
۲۵ – ۲۲۲ حج – ۱۱ بو
امروز که موسم جوانیّ منست، | می خواهم از آنکه شادمانیّ منست. | |||||
عیبم مکنید: اگرچه تلخست؛ خوشست، | تلخست از آنکه زندگانیّ منست. |
۲۶ – ۵ حج
اندر همه دشت خاوران سنگی نیست | کش با من و روزگار من جنگی نیست، | |||||
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست | کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. |