شرع هم موافق بنظر میرسد. بخدا از روی صداقت ایمان دارد؛ ولیکن نه بخدای مسیح که رؤف مطلق است؛ بلکه بخدای قهّار و ذوالجلال و خداوند عزیز ذوانتقامی که کاملاً متناسب با مزاج عرق سامی است.
چنانکه مرحوم رضا فلیسوف مفصلاً شرح داده، ابوالعلاء، سخنانی دارد که نه تنها مؤمن و موّحد بودن او را تأیید میکند؛ بلکه ممکن است که دلیل مسلمانی او (بمعنی شرعی آن) هم شمرده شود و در عین حال، حرفهای متناقض بسیاری هم در این خصوص گفته است؛ ولی بر رویهمرفته چنین مستفاد میشود که فقط برّب قدیری ایمان دارد و اصرار و ابرام او در این معنی جای هیچگونه شک و شبههای در باره این ایمان او باقی نمیگذارد و با وجود این بدرگاه همان ربّ قدیر خود جسارتهای اعتراض آمیزی نموده که خیام از این جهة در نزد او بسیار مودب و محتاط و باصطلاح شایان طلب مغفرت است. مثلا: معرّی، در این دو بیت بخدای خود خطاب کرده و چنین ایراد میگیرد که:–
«انهیت عن قتل النفوس تعمّداً | و بعثت انت لقتلها ملکین. | |||||
و زعمت انّ لها معاداً ثانیاً | ما کان اغناها عن الحالین». |
«نهی کردی قتل نفوس را عمداً در حالی که خودت دو فرشته مأمور کردی برای کشتن آنها. و بیهیچ دلیل میگوئی که آنانرا معادی است و دوباره برمیگردند؛ چه میشد که اینها از این هر دو حال (یعنی هم از رفتن و هـم از برگشتن) بینیاز میگشتند؟!».
و نیز بخداوند خود ایراد گرفته میگوید:–
«لقد جائنا هذا الشّتاء و تحته | فقیر معرّی او امیر متوّج». | |||||
و قدیر زق المحدود اقوات امّة | و یحرم قوم واحد و هو احوج». |
«زمستان آمد و در زیر برف و باران آن فقیریست عریان یا امیریست تاجدار. آذوقههای امّتی روزی داده میشود بعدّهٔ محدودی و محروم گردانیده میشود از آن، قومی یکسر در صورتی که این قوم بـدان آذوقه محتاجتر از آن عدّه معدود است».