ترجیح داده و تهذیب اخلاق و تصفیهٔ باطن را برای نیل بکمال مطلوب بشر راه نزدیکتری میداند». این اظهار نظر، بموقع خود و نسبت بهمان چهار گروهی که طالب شناخت خداوند هستند، کاملاً بجا و صحیح است. بلی؛ خیام با عقیدهٔ هیچیک از این چهار گروه موافق نبودهاست؛ ولی خود او در مبحث حقیقت مطلقی که بوجود وی با کمال اخلاص گرویده و در مواقع لزوم، مانند همهٔ گروندگان، از تسمیهٔ او با اسامیی از قبیل (ایزد، خدا، خداوند، باری، الله) و امثال اینها خودداری نمیکند، فکری خیلی وسیع و نظری بسیار عمیق دارد. و او را از حدود ادراک عقول و اوهام برتر شناخته و از هرچه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم بالاتر میداند. اندکی پیش دیدیم که شیخالرئیس گفت: «لایدرکه الأبصار ولا یمثّله الأفکار» و خیام هم باکمال موافقت، گفتار او را تفسیر و تکمیل و بدین وسیله ثابت کرد که در اینخصوصها بسیار بسیار دقیقتر و عمیقتر از دیگران فکر کرده است. آری، خیام نیز، مانند استاد خود، از سرآمدان حکمائی است که در مباحث (مابعدالطبیعه) مسائلی مانند (وجود مطلق، حقایق اشیاء، ماهیت روح، مبدأ و معاد) را در خور گنجایش حوصلهٔ بشر نمیدانند و در باب معرفت کردگار بخصوصه، بجهل خود معترف بوده و در اقرار بعجز خویش همآوازند که «اعتصام الوری بمغفرتک، عجز الواصفون عن صفتک، تب علینا فاننا بشر؛ ما عرفناک حق معرفتک»[۱]
این مسلک فلسفی را در شرق «لاادریه» و در غرب «آگنوستیسیزم»[۲] مینامند. و راجع باین مسلک در مبحث (خیام و فلسفه و تطور افکار او) توضیحات بیشتری داده خواهد شد.