خداوند تعالی. دوم، فلاسفه و حکمااند که ایشان بادلهٔ عقلی صرف در قوانین منطقی طلب شناخت کردند و هیچگونه بادله اقناعی قناعت نکردند؛ ولیکن ایشان نیز بشرایط منطقی وفا نتوانستند بردن؛ از آن عاجز آمدند. سوم، اسماعیلیانند و تعلیمیان که ایشان گفتند که طریق معرفت صانع و ذات و صفات ویرا اشکالات بسیار است و ادله، متعارض و عقول در آن متحیر و عاجز، پس اولیتر آن باشد که از قول صادق طلبند. و چهارم اهل تصوفند که ایشان نه بفکر و اندیشهٔ طلب معرفت کردند؛ بلکه بتصفیهٔ باطن و تهذیب اخلاق، نفس ناطقه را از کدورت طبیعت و هیأت بدنی منزه کردند؛ چون این جوهر صاف گشت و در مقابلهٔ ملکوت افتاد؛ صورتهای آن بحقیقت ظاهر شود، بیشک و شبهتی. و این طریقه از همه بهتر است؛ چه معلوم بنده است که هیچ کمال بهتر از حضرت خداوند نیست و آن جایگاه منع و حجاب نیست بکس؛ مگر هر آنچه هست آدمی را از جهة کدورت طبیعت باشد؛ چه اگر حجب زایل شود و حایل و مانع دور گردد؛ حقایق چیزها، چنانکه باشد، ظاهر و معلوم شود. و سید کاینات (ع) بدین اشارت کرده است و گفته: «انّ لربّکم فی ایّام دهر کم نفخات الا فتعرّضوا لها»[۱]
و دکتر فریدریخ رزن[۲] در خاتمهٔ مقدمه نسخهای از رباعیات خیام که بسال ۱۳۰۴ در برلین چاپ شده، مینویسد: «در تعیین عقاید فلسفی خیام، عقاید مختلف است. و با آنکه خود او گوید: «من از آن خودم هر آنچه هستم، هستم» دیگران از تحقیق عقاید وی خودداری نکردهاند و تا اندازهای افکار او را از یک قسمت کتاب (روضةالقلوب) که در حکمت اولی نوشته میتوان فهمید چنانکه گوید: –». و پس از نقل فصل آخر (رساله در علم کلیات) مطابق نسخهٔ مندرج در (روضة القلوب) موجود در کتابخانهٔ ملی پاریس[۳] میگوید: چنانچه از مطالعهٔ سطور فوق نتیجه میشود خیام کاملاً همعقیده با چهار گروه فوقالذکر نبوده؛ معذلک، مذهب تصوف را بر دیگران