برگه:NadereAyyamRobaiyatKhayyam.pdf/۲۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۴۴
خیام
 

است. هر یک از اولاد آدم در دهر چه یک روزه شود و چه صد ساله، وقتی که بحساب عمر خود برسد و دخل نقد و نسیه آنرا جمع و تفریق کند؛ بالأخره، خواهد دید که موجودی آن، دمی بیش نیست؛ زیرا ماضی گذشته و بهیچ آمیخته و بکلّی پوچ شده و برگشتن آن محال است مستقبل هم نسبه است و هنوز نیامده و احتمالی بیش نیست و بر فرض هم که بیاید آنهم خواهد گذشت و بماضی از دست رفته خواهد پیوست، ماضی هم که برگشتنی نیست، امروز هم ترا دسترس فردا نیست و اندیشهٔ فردات بجز سودا نیست. پس، بدین حساب ساده و سرراست که مانند «دو دوتا چهارتا» بدیهی و قطعی است حقیقت حیات عبارت از حال است که آنهم از آنی و دمی و لحظه‌ای بیشتر نبوده و بسیار سریع الّزوال است تا بخواهی نفسی بکشی می‌آید و میگذرد و در ماضی هیچ و پوچی محو و و نابود میگردد.

  ترسم که چو زین پیش بعالم نرسیم، با همنفسان نیز فراهم نرسیم.  
  این دم که دروئیم غنیمت شمریم؛ شاید که بزندگی در آن دم نرسیم.  

اکسیر حیات، بدین نحو و بدین جهة، چنان گرامی و چندان گرانبهاست که با هیچ معیار و هیچ مقیاسی نمیتوان قیمت و ارزش آنرا تخمین زد، اصلاً، قابل تقویم نیست؛ مگر می‌شود برای چیزی که بدون آن، وجود و عدم عالم امکان یکسان است، قیمتی قائل شد؟! پس، باید قدرش را دانست و آنرا تا آخرین درجهٔ امکان عزیز و مغتنم شمرد، با زهر غم و غصّه نباید آلوده و ضایعش ساخت، با دغدغهٔ «دارم یا ندارم» نباید مسمومش کرد و از هیچ راه و بهیچوجه نباید گذاشت که بیهوده گشته و بهدر برود؛ ضایع مکن این دم از دلت شیدا نیست – کاین باقی عمر را بها پیدا نیست، اکسیر است و کیمیاست و از اوّل تا آخرش یکدم، یک آن، یک لحظه بیش نیست، اگر ضایع شد نمی‌توان تلافی کرد، حدّاکثر استفاده را از آن باید بعمل آورد و چون عهده نمی‌شود کسی فردا را حالی خوشدار این دل شیدا را

این مطالب را ما از پیش خود نمیگوئیم، از سخنان خود خیام بیرون کشیده‌ایم، این دستور تازه، این برنامهٔ جدید، با یأس، با بدبینی، با نیهیلیزمی که آنرا هم