دانشمندان روان شناسی که بوسیلهٔ علم اّلروح تحلیلی[۱] در تحقیق و تدقیق انأیّت لایشعر ما کوشیده و بر اثر تتبّعات و تفحّصات علمی[۲] جادّهٔ جدیدی کوبیدهاند، از روی استقراء و استقصاء ثابت و مدلّل ساختهاند که عواطف و احساساتی که ترجمان آمال و آرزوی موجودیّت و اساس هستی ماست، از عمیقترین نقطهٔ انأیّت غیر مشعور ما منبعث میگردد و این عواطف و احساسات با کافّهٔ اوضاع و احوال مربوط و متعلّق بهمان موجودیّت ما، طبعاً و باکمال صمیمیّت، مرتبط و علاقهدار میباشد و تنها ی که مسائل مهمّهٔ راجع به هستی مارا در مشیمهٔ مبهمیّت بر وفق احتیاجات همان هستی سر و صورتی داده و آنها را آماده و مهیّا کرده است، فقط و فقط، همان انأیّت نامشعور؛ ولی زنده و ذیحیات ما بوده و بس؛ حتّی مغز و مزه، شأن و صفا، روح و روان هنر و صنعتی را که از حیث ماهیّت محصول هیجانهای درونی ماست، بازهم، در آن انأیّت لایشعر خود باید جستجو کرد و طریقهٔ اولیتر برای تفحّص آن، همین است؛ زیرا که همهٔ عواطف، احساسات، تمایلات، عشق، استعداد مضمر در کمون فطرت ما و حتّی دها و نبوغی هم اگر داشته باشیم کلاً و مجموعاً؛ یعنی رویهمرفته و بدون استثناء، از آن اقلیم غیر مکشوف و مجهول الحدود اسرار براه افتاده و بمـا میرسد و تمامی حیات ماضی و ماضی حیات ما را، حالاً و مآلا، با ما و در ما زنده و جاندار نگه میدارد و ما را اگر عالم غیب و منبع الهاماتی هست، همانجاست و ما ماضی حیات، جهان مبهمات و عالم اسرار چنینی را (انأیّت) یا (غریزه) و یا (منش) مینامیم گرچه اینها عباراتی است نارسا؛ ولی در عین حال، اصطلاحاتی است بسیار جامع و وسایط تبلیغی است بسی مفید. بهر صورت، ما از آن عالم، بیش از این اطّلاعاتی نداریم و فقط شعرا؛ یعنی همان طایفهٔ تالی انبیا هستند که به ایجاب هیجانات درونی خویش، گاهگاهی، کوره راهی بدانجا یافته ما را هم از آن عالم اسرار، اخباری آورده و بعضی از اوقات هم نویدهائی دادهاند.
الهاماتی که از آنجا میرسد، مانند تند بادی، مبنای عقل و منطق را متزلزل