بنده نمونهای بود از خیام».
مسلّم است که اینگونه تصوّرات دربارهٔ شخصی مانند خیام، اغراقی است اشتباه آمیز. آیا ممکن است که فردی تا این اندازه متلوّن و مالیخولیائی و بعبارت رساتر دیوانه و در عین حال، فیلسوفی در تلو بوعلی سینا، ریاضیدان مشکل گشا، منجّمی واضع زیج و مصلح تقویم و بالاخره، لغتشناس و تاریخدان و طبیب معالج بوده و در نزد سلاطین و وزراء دانشمند آنان مقام شامخی نیز احراز نماید؟.. البتّه خیر...
ولیکن محقّق است که خیام هم، مانند هر فرد معمّری، در مدّت عمر طولانی خود سوانحی دیده و حوادثی از سر گذرانیده و سرد و گرمی چشیده و تجربههائی اندوخته و در این اثنا مثل هر متفّکر دیگری تحوّلات و تطوّراتی در افکار و عقاید او حاصل آمده است.[۱]
خیام، در اوائل قرن پنجم هجری در نیشابور؛ یعنی در شهری که تعصّب دینی در آنجا از همهٔ بلاد دیگر اسلام شدیدتر بوده[۲]، تولّد و در آغوش خانوادهٔ متدیّنی نشو و نما و در مکتب معلّم مؤمن و مسلمانی مانند امام موفّق نیشابوری که مردم او را صاحب نفسی پاک و مهذّب و نفسی مبارک و میمون میشناختهاند، تربیت یافته و بر اثر اینچنین تعلیم و تربیتی بچّه مسلمان کاملالعیاری ببار آمده و شاید در اواخر این دورهٔ صباوت و اوائل عهد شبابست که رباعیهائی از این قبیل ساخته است: –
«ای باقی محض، با فنائی؛ که نهئی، | هر جای نه و کدام جایی که نهئی؟.. | |||||
ای ذات تو از جا و جهت مستغنی، | آخر.. تو کجائی و کجائی که نهئی!.. |
* * *
- ↑ مقصود اصلی در این مبحث اثبات این تطورات بوده و ضمناً در شرح مطالب فلسفی از بیانات شاد روان رضا فیلسوف هم در مقدمه «رباعیات خیام» استفاده شده است.
- ↑ پرفسر برون در کتاب (سالی در میان ایرانیان) مینویسد که یکی از شاگردان ناصرخسرو در نیشابور اشعاری از استاد خود میخوانده طلاب مدرسه بعنوان اینکه این اشعار الحادآمیز است بر سرش ریخته و او را دو شقه کردند»