و خروش درآمده؛ لوث معصیتش را به آب مغفرت شسته و چهرهٔ سیاهش را با نور رحمت مانند ماه چهارده شبه منوّر گردانیده و او بشکرانهٔ این عفو و اغماض سر بسجدهٔ ابتهال نهاده و در همان حال دعوت حق را لبّیک اجابت گفته است.
هشتم – یاراحمد رشیدی در طربخانه حکایت رحلت خیام را چنین آورده است «دیگر، چنان مشهور است که در حالت نزع او جماعتی بر بالینش نشسته بودند و التماس وصیّت کرده او بجواب این رباعی فرموده: –
«چند از پی حرص و آز، تن فرسوده، | ای دوست، روی گرد جهان گردیده؟... | |||||
رفتند و رویم و دیگر آیند و روند؛ | یکدم بمراد خویشتن نابوده» |
معلوم است که کلمهٔ (گردیده) در قافیهٔ مصراع دوم درست نیست. بجای آن در نسخهٔ برلن کلمهٔ (بیهوده) چاپ شده و همین مناسبتر است. خود این حکایت هم افسانهای بیش نیست. چه آنکه راجع بچگونگی درگذشت خیام روایتی که ابنفندق در تنمّهٔ صوانالحکمه از امام محمد بغدادی نقل کرده، صحیح بنظر میرسد.
قصّههای نگاشته در بالا نمونههای کافی از یک سلسله افسانههائی است که دربارهٔ خیام بمرور ایّام شایع گردیده و ممکن است که منشاء همهٔ این افسانهها پارهٔ اتّفاقات کوچک و عادی از قبیل رحلت خیام در حال سیحده، مسافرت او ببخارا و مذاکرات وی با امام محمد غزّالی بوده یا فقط بمنظور تفسیر رباعیاتی که در ضمن همان افسانهها مذکور است ساخته شده باشد؛ بهر صورت، چیزکی وجود داشته که مبادی اوّلی آنها قرار گرفته و بعداً که در السنه و افواه افتاده، رفته رفته، باشکال کنونی درآمده است، و بطور کلّی این افسانهها دلیل آنست که خیام در میان عامّهٔ مردم، دارای آنمقدار شهرت و معروفیّت و ارزش و اهمیّتی بوده است که بتواند یک شخصیت افسانوی پیدا کند.