با این مغایرت، که بین دو طایفهٔ صوفیّه و ملامیّه با یکدیگر موجود و مشهود است، کسی هم که اعتقاد بتصوّف خیام دارد، او را نشاید که در عین حال از فرقهٔ ملامیّه بشمارد.
سوّم – چنانکه سابقاً هم گفته شده، قسمت اخیر فصل سوّم (رسالهای در علم کلّیّات) داوری بیطرفانهای در میان چهار گروه طالب شناخت خدا که متکلّمان و حکما و تعلیمیان و صوفیه باشند، بیش نیست و ترجمهٔ خطبهٔ ابنسینا هم فقط کاشف است از اعتقاد مترجم آن بوجود مبداء اعلی و اوّلی که حق است و هیچیک از این دو دلالتی بر تصوّف خیام ندارد.
چهارم – رباعیات اصیل خیام قابل حمل بر تصوّف نیست؛ مگر بعضی بندرت آنهم چنانکه القفطی اشاره کرده از طریق تأویل و بزحمت بسیار و معلوم است که میدان تأویل هم خیلی وسیع است و بدین سبب هم دارای اعتباری نبوده و قابل استناد نمیباشد.
و آن قسمت از رباعیات او که آقای کل پینارلی آنها را از شطحیّات محسوب داشتهاند[۱] بهیچوجه قابل تطبیق با شطحیّات نیست؛ چه آنکه شطحیّات و شطریّات و طامات[۲] در اصطلاح عرفا، آن قسمت از مطالبی است که اسرار طریقت را فاش میکند مانند «انّا الحقّ» از منصور و «لیس فی جبتی سوی الله» از بایزید یا «سبحانی ما اعظم شانی» و «انا من اهوی و من اهوی انا» از اکابر دیگر عرفا[۳] و رباعیاتی که آقای
- ↑ از قبیل رباعیهای «گویند مخور می که بشعبان نه رواست» و «هشیار نبودهام دمی تا هستم» و «زنهار مرا ز جام می قوت کنید» و امثال اینها.
- ↑ شطح برآوردن آوازیست که رانندگان بزغاله و نظایر آن برای راندن آنها ترنم میکنند و مقید بمعنی آن نمیباشند؛ هرچه میخواهد باشد – شطر بمعنی بیباکی هم آمده است و فاش کنندهٔ اسرار را از لحاظ بیپروائی که مینماید (شطار) میگویند – طم، بکسر طا، پری و بسیاری آب و امثال آنست بنحویکه فائق و غالب آید و طامات کلماتیست که سالکان طریقت وقتی که پر و سرشار از معانی نهانی میگردند آنها را بر زبان میآورند.
- ↑ معانی کلمات بترتیب از ایتقرار است: من حقم – نیست در جبهٔ من غیر از خدا – پاکا منزها چقدر بزرگست شأن من – من کسی هستم که دوستش دارم و آنکه دوستش دارم، منم.