که بتّر از رافضیان باشند بنگر که چگونه باشد. آنگه که ایشان پدید آیند، بر پادشاه وقت هیچکار فریضهتر نباشد که ایشان را از پشت زمین بر گیرند و مملکت خویش از ایشان صافی و خالی گردانند» چگونه میتوان تصوّر کرد که خیام باسمعیلیان پیوسته و با وجود این در دربار پادشاهان سلجوقی و نزد اطرافیان آنان چنان قرب و منزلتی داشته است که به شمّهای از آن فوقاً اشاره شد و همان تقرّب و احترام را هم تا آخر عمر حفظ کرده است.
با مسلّمیت مراتب، پیوستن خیام به حسن صباّح یا تمایلش به اسمعیلیان قابل قبول نبوده بلکه شایان تصوّر هم نیست، علیالخصوص که بیانات خود او در فصل آخر (رسالهای در علم کلّیّات) هم، چنانکه اشاره شد، کاشف از اینست که عقاید آنانرا نپسندیده است و خیام هم کسی نبوده است که پیروی یا جانبداری از مذهب و مسلکی نماید که مخالف آن بوده است.
***
آقای کل پینارلی در فقرهٔ پنجم از هشت فقره ملاحظاتی که بآخر مجموعهٔ (طربخانه) افزوده است خبر میدهد که (احمد حامدالّصرّاف، از خیام دوستان عراق عرب، یکصد و پنجاه رباعی خیام را، نثراً، بزبان عربی ترجمه کرده و بانضمام (رسالة الکون و التکلیف) و (رسالة فیالجواب عن ثلث مسائل اعتقادیّه) و (رسالة فیالوجود) چاپ و منتشر کرده و در مقدّمهای که برای آن نگاشته، خیام را از باطنیان پنداشته است». چون مجموعهٔ احمد حامد صرّاف بعد از مجموعهٔ دکتر عبداللّه جودت تدوین شده؛ بسیار محتمل است که او هم از بیانات دکتر مومیالیه در این اشتباه افتاده باشد.