ایشان واقف شوند کمتر وقتی که در عراق خروج پدید آید و یا دیلمیان آهنگ مملکت کنند، اینها همه در سرّ و علانیه دست با ایشان یکی کنند و بر هلاک ترکان کوشند. تو ترکی و از لشکر خراسان. ترا کدخدا و دبیر و پیشکار همه خراسانی باید و همهٔ ترکان را اینچنین؛ تا خلل در کار ترکان نیاید. چون تو با مخالف پادشاه و دشمن خویش موافقت کنی؛ خیانتی باشد که با خویش و پادشاه کرده باشی و اگر ترا شاید که با تن خویش هرچه خواهی کنی؛ پادشاه را نشاید که دست از حزم و احتیاط بدارد و یا خیانت کننده را ابقا کند. بر من است که شما را نگهداری کنم که خدای تعالی مرا بر شما سالار کرده است نه شما را بر من و اینقدر ندانید که هر که با مخالف پادشاه دوستی ورزد از دشمنان پادشاه باشد و هر که با دوستار مفسدان صحبت دارد هم از ایشان بود». و در این حال که این سخن بر لفظ سلطان برفت، خواجه امام مشطب و قاضی امام ابوبکر حاضر بودند. روی سوی ایشان کرد و گفت: «چه گویید اندر این که من گفتم؟..» گفتند: «خداوند عالم، آن میگوید که خدای عزّ وجلّ و رسول او (صلّی الله علیه و سلّم) میگوید در معنی رافضیان و مبتدعان و باطنیان و اهل ذمّه» پس مشطب گفت: «عبدالله عبّاس میگوید روزی پیغمبر (صلوات الله علیه و سلامه) مر علیّ ابن ابیطالب را (کرّم الله وجهه) گفت: «ان ادرکت قوماً یقال لهم الّرافضة یرفضون الاسلام فاقتلهم فانّهم مشرکون» پارسیش چنین باشد که اگر دریابی گروهی را که ایشان را رافضی گویند ایشان را مسلمانی نباشد همه را بکشی که ایشان کافرند. قاضی بوبکر گفت: «روایت میکند ابو امامه که پیغمبر (صلّی الله علیه و سلّم) گفت: «فی آخر الزّمان قوم یقال لهم الرّافضة فاذالقیتموهم فاقتلوهم» پارسیش چنین است که در آخر زمان گروهی پدید آیند که ایشان را روافض گویند هرگاه ببینید ایشان را بکشید. پس مشطب گفت: «سفیان بن عبدالله رافضیان را کافر خواندی و این آیت حجّت آوردی: «لیفظ بهم الکفّار» و «اشدّاء علی الکفّار»[۱] و گفتی: «هر که در
- ↑ این دو جمله، دو فقرهٔ جداگانهایست از آیهٔ ۲۹ سورهٔ ۴۹ (الفتح) و معنی هر یک بطور علیحده چنین است و (تا بخشم آرد بایشان کافران را) و (سختانند بر کافران)