و شدّت مخالفت با اصحاب ادیان و مذاهب غیر از دین اسلام و مذهب تسنّن از مندرجات آن پیداست و علما و فقها نیز در آن عهد دارای پیشوائی مثل حجّةالاسلام غزّالی بودهاند و عقاید وی در این خصوصها از کتاب (تهافتالفلاسفه) و سایر مؤلّفاتش هویداست.
همهٔ آنان، از چاکر تا سرور، بالأجماع، برای ارباب ادیان و مذاهب دیگر، حق حیات قائل نبوده و مجال نفس کشیدن نمیدادند؛ بویژه با اسمعیلیان چنان عداوت و بغضاء شدیدی در میان داشتند که مجرّد اتّهام باسمعیلی بودن کافی بود که خون خود متّهم را بهدر و خانمانش را بیغما و خاندانش را بباد بدهد.
هرچند برخی از دانشمندان در اینکه تألیف سیاستنامه از طرف خود خواجه نظامالملک صورت گرفته باشد، تردید نمودهاند؛ ولی چنانچه این تردید بجا بوده و کتاب مذکور تألیف خود خواجه نظامالملک نباشد؛ لااقلّ، بر مقتضای مزاج و بر منهاج سریرت و سلیقهٔ او نوشته شده و در هر حال میتوان برای اثبات منظور ما بر مندرجات آن استناد نمود، و کاملترین معکس آراء و عقاید سلاطین سلجوقی و همهٔ اطرافیان آنان از امراء، وزراء، فقها، علما و غیرهم دربارهٔ ارباب سایر ادیان علیالخصوص در حق اسمعیلیان حکایت اوّل از فصل چهل و دوّم آن کتابست؛ بدین شرح–
حکایت
«روزی سلطان شهید اُلُب اَرسلان قدّس الله روحه چنین شنید که اردم، وهجدانی را دبیر خویش کرده. کراهتش آمد؛ چه؟ گفته بودند که «وهجدانی باطنی مذهب است» در بارگاه، اردم را گفت که «دشمن منی و خصم ملک» اردم این بشنید و در زمین افتاد و گفت: «ای خداوند، این چه سخن است؟.. من کمتر بندهام خداوند را چه تقصیر کردهام تا این غایت در بندگی و هواخواهی؟..» سلطان گفت: «اگر دشمن من نیستی چرا دشمن مرا بخدمت آوردهای؟..» اردم گفت: «آن کیست؟..» سلطان گفت: «وهجدانی آنکه دبیر نُست» گفت: «او که باشد در همهٔ جهان و اگر همه زهر گردد؛ این دولت را چه تواند کرد؟..» گفت: «بروید آن مردک را بیاورید»