خیام و جبر
جبر و اختیار، از دیرزمانی، در میان دانشمندان، مورد مناقشه بود؛ عدّهای از آنان؛ یعنی طایفهای از موحّدان و همهٔ متأخّران مادّیها، قائل بجبر میباشند. و این عقیده، آن طایفه از موحّدان را که (اشاعره) نامیده میشود، از اینجا ناشی شده که در نظر آنان، صفات واجبالوجود عین ذات و همه قدیم است و از آن جمله علم باری تعالی است که بر تمام ماکان و مایکون شامل و کافل است و بنابراین، هیچ حادثهای بر خلاف آن قابل وقوع نبوده؛ بلکه همگی جبراً و از روی اضطرار و بایجاب همان علم ازلی بمنصّهٔ ظهور و بروز رسیده و میرسد. و در نتیجه، آدمی را در هیچ یک از احوال و افعال خود؛ از پندار و گفتار و کردار، مجال هیچگونه اختیاری نبوده و هر چه از وی سرزند، عموماً و بیهیچ استثنائی، از روی اجبار و اضطرار است؛ نه بر وفق اراده و اختیار. و این عقیده، در اصطلاح (جبر مذهبی) و یا (تقدیری) نامیده میشود.
امّا منشأه عقیدهٔ مادّیها راجع بجبر اصول چهارگانهایست که در نظر آنان مسلّم و موجب اجباری بودن همهٔ حادثات عـالم بوده و بشرحی است که ذیلاً نگاشته میشود:
۱– اصل علّیّت؛ مبنی بر اینکه هر امری از امور عالم، معلول علّتی است و هرچه در عالم واقع میشود، ناچار، مسبوق بامر دیگریست که مقدّم بر آن بوده و علّت وقوع آنست و پیدایش معلول بیعلّت و علّت بیمعلول از حیّز امکان خـارج میباشد. و قانون (وجوب ترتّب علّت و معلول) از روی همین اصل کشف و مقرر گردیده است.
۲– اصل راجع باینکه (هیچ موجودی معدوم نمیشود و چیزی هم از عدم بوجود نمیآید) و بنا بر این، مقدار موجودات هرگز و بهیچوجه زیادت و نقصان نمییابد و این اصل را هم قاعده (بقای مادّه) مینامند.